حقیقت عبادت در تحصیل حضور قلب و قرب الهی

حقیقت عبادت در تحصیل حضور قلب و قرب الهی

37270193610653856764.jpg

بدان كه فراغت براى عبادت حاصل شود به فراغت وقت براى آن و فراغت قلب و اين امر از مهمات است در باب عبادات كه حضور قلب بدون آن تحقق پيدا نكند، و عبادت بى حضور قلب (قيمتى ندارد و آنچه باعث حضور قلب شود) دو امر است : يكى فراغت وقت و قلب و ديگر فهماندن به قلب اهميت عبادت را و مقصود از فراغت وقت آن است در هر شبانه روزى براى عبادت خود وقتى را معين كند كه در آن وقت خود را موظف بداند فقط به عبادت و اشتغال ديگرى را براى خود در آن وقت قرار ندهد. انسان اگر بفهمد كه عبادت يكى از امور مهمه اى است كه از كارهاى ديگر اهميتش بيشتر، بلكه طرف نسبت با آنها نيست ، البته اوقات آن را حفظ مى كند و براى آن وقتى موظف مى كند و ما پس از اين به قدر مقدور شمه اى از آن را بيان مى كنيم .

 در هر حال انسان متعبد بايد اوقات عبادتش موظف باشد. البته اوقات نماز را كه مهمترين عبادات است بايد حفظ كند و آنها را در اوقات فضيلت بجا آورد و در آن اوقات براى خود شغل ديگرى قرار ندهد، و همان طور كه براى كسب مال و منال و براى مباحثه و مطالعه ، وقت موظف قرار مى دهد، براى اين عبادات نيز قرار دهد كه در آن وقت فارغ از امور ديگر باشد تا حضور قلب كه مغز و لب عبادات است براى او ميسور باشد. ولى اگر مثل نويسنده ، نماز را با تكلف بجا آورد و قيام به عبوديت معبود را از امور زائده بداند، البته آن را تا آخر وقت امكان تاخير مى اندازد و در وقت اتيان آن نيز بواسطه آنكه كارهاى مهمى به نظر و گمان خود، مزاحم با آن مى بيند، سر[1] و دست شكسته اتيان مى كند. البته چنين عبادتى نورانيت ندارد سهل است ، مورد غضب الهى است و چنين شخصى مستخف به صلاه و متهاون در امر آن است . به خداى تعالى پناه مى برم از خفيف شمردن نماز و مبادلات نكردن به امر آن . و از فراغت وقت مهمتر فراغت قلب است . بلكه فراغت وقت نيز مقدمه اى براى اين فراغت است و آن چنان است كه انسان در وقت اشتغال به عبادت ، خود را از اشتغالات و هموم دنيايى فارغ كند و توجه قلب را از امور متفرقه و خواطر متشتته منصرف نمايد و دل را يكسره خالى و خالص براى توجه به عبادت و مناجات با حق تعالى نمايد و تا فراغت قلب از اين امور حاصل نشود تفرغ براى او و عبادت او حاصل نشود. ولى بدبختى آن است كه ما تمام افكار متشتته و انديشه هاى متفرقه را ذخيره مى كنيم براى وقت عبادت . همين كه تكبيره الاحرام نماز را مى گوييم گويى در دكان را باز كرديم يا دفتر محاسبات را گشوديم يا كتاب مطالعه (را) مفتوح شده ، يك وقت به خود مى آييم كه به حسب عادت به سلام نماز رسيديم . حقيقتا اين عبادت فضاحت آور است و اين مناجات شرم انگيز است . عزيزم ! تو مناجات با حق را مثل تكلم با يك نفر بندگان ناچيز حساب كن . چه شده است كه اگر با يك نفر از دوستان سهل است با يك نفر از بيگانگان ، اشتغال به صحبت داشته باشى مادام كه با او مذاكره مى كنى ، از غير غافلى ، و با تمام توجه به او مشغولى ، ولى در اشتغال به مكالمه و مناجات با ولى النعم و پروردگار عالميان به كلى از او منصرف و غافلى و به ديگر امور متوجهى ؟ آيا قدر بندگان از ذات مقدس حق افزون است ؟ يا تكلم با آنها ارزشش از مناجات با قاضى الحاجات بيشتر است ؟ آرى من و (شما) مناجات با حق را نمى دانيم چيست . تكاليف الهيه را سربار امور مى دانيم . البته امرى كه تحميل بر شخص شد و سربار زندگانى گرديد در نظر اهميت نخواهد داشت . بايد سرچشمه را اصلاح كرد و ايمان به خداوند و فرمايشات انبيا پيدا كرد تا كار اصلاح شود همه بدبختى ها از ضعف ايمان و سستى يقين است . ايمان سيد بن طاووس - رضى الله عنه - او را به جايى مى رساند كه روز اول تكليفش را عيد مى گيرد براى آنكه حق تعالى اجازه ورود مناجات به او مرحمت كرده و او را مخلع به خلعت تكليف فرموده . حقيقتا تصور كن اين چه قلبى است كه اين قدر نورانيت و صفا دارد! اگر عمل اين سيد جليل براى تو حجت نيست ، كار سيد الموحدين و اولاد معصومين او كه براى تو حجت است . نظر كن در حال آن بزرگواران و كيفيت عبادات و مناجات هاى آنها. بعضى از آنها در وقت نماز رنگ مباركشان تغيير مى كرد و پشت مباركشان مى لرزيد از خوف آنكه مبادا در امر الهى لغزشى شود با آنكه معصوم بودند و از حضرت مولى معروف است كه تيرى به پاى مباركش رفته بود كه طاقت بيرون آوردن نداشت ، در وقت اشتغال به نماز بيرون آوردند و اصلا ملتفت نشد.

عزيزم ! اين مطلب از امور ممتنه نيست . نظير آن در امور عاديه براى مردم بسيار اتفاق مى افتد. انسان در حال غلبه غضب و غلبه محبت گاهى از هر امرى غافل مى شود. يكى از دوستان موثق ما مى گفت : ((وقتى با جمعى از اوباش در اصفهان منازعه كرديم . در بين اشتغال به زد و خورد مى ديدم بعضى از آنها مشت به من مى زند، نفهميدم چيست ، بعد كه فراغت حاصل شد و به خودم آمدم معلوم شد با كارد چندين زخم به من زدند كه از آثار آن تا چندى بسترى بودم )) البته نكته آن هم معلوم است . وقتى كه نفس توجه تام به يك امرى پيدا كرد از ملك بدن غافل مى شود و احساسات از كار مى افتد و همش هم واحد مى شود. ما خود در جنگ و جدال مباحثات - نعوذ بالله منها - ديديم كه اگر در مجلس هر امرى واقع شود از آن به كلى غافل هستيم . ولى افسوس كه ما به هر امرى توجه تام داريم جز به عبادت پروردگار، و از اين جهت استبعاد مى كنيم

 در هر صورت فراغت قلب از غير از امور مهمه است كه انسان بايد با هر قيمت هست تحصيل آن را بكند، و طريق تحصيل آن نيز ممكن و سهل است . با قدرى مواظبت و مراقبت تحصيل مى توان كرد. بايدانسان مدتى اختيار طاير خيال را به دست گيرد و هر وقت خواست از شاخه اى به شاخه اى پرواز كند آن را حفظ كند. پس از مدتى مراقبت رام و آرام شود، توجه آن از امور متشتته منصرف شود و خير عادت او گردد - والخير عاده - و فارغ البال اشتغال به توجه به حق و عبادت او پيدا كند.

 و از همه اين امور مهمتر كه بايد ديگر امور را مقدمه او دانست حضور قلب است كه روح عبادت و حقيقت آن بسته به آن است ، و بدون آن هيچ قيمتى براى عبادات نيست و قبول درگاه حق تعالى نشود. [2]

 [1] در اصل : يا سرو دست

[2] چهل حديث ص 358 - 361

نویسنده: على شيروانى، برنامه سلوك در نامه هاى سالكان





[ چهارشنبه 27 خرداد 1394  ] [ 10:49 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]