نماز، مظهر نیایش
نماز، مظهر نیایش
نماز، مظهر پرستش و نیایش و رازگویی و نیازجویی و عشق و ایمان به معبود حقیقی و یگانه، یعنی خداوند بی نیاز و آفریننده است. نماز تجسم پرستش اندیشمندانه است؛ اندیشه در مورد هستی و هستی بخش. رابطه انسان نمازگزار با خدا، که بر اثر نماز و نیایش به دست می آید، او را به ستایش رب العالمین فرا می خواند. تفکر در مورد واپسین منزل این راه، ما را به خضوع در برابر مالک هستی می کشاند تا او را بستاییم و بر آستانش پیشانی خضوع و تقاضا نهیم. آری، پرواز از ژرفای خاک تا قرب افلاک را یک نماز توأم با خضوع و خشوع فاصله است و بس.
منبع:پایگاه اطلاع رسانی حوزه
ادامه مطلب
نماز جماعت
نماز جماعت
از بهشت زهرا برگشتیم، وسط شهر به ترافیک برخوردیم. صف طویلی از ماشین ها پشت سر هم ایستاده بودند. حرکت به کندی صورت می گرفت. گاهی چند متر جلوتر می رفتیم و دوباره مجبور به توقف می شدیم. تقریباً بیست دقیقه گذشت. هنوز نتوانسته بودیم بیش از صدمتر جلو برویم. اکبر با نگرانی به ساعتش و به اطراف نگاه می کرد. پرسیدم چیه؟ چرا نگرانی؟ هنوز پاسخ نداده بود که صدای اذان گلدسته مسجدی که همان نزدیکی ها بود شنیده شد. با شادمانی گفت: مثل اینکه مسجد نزدیک است. من رفتم نماز بخوانم. در ماشین را باز کرد و بدون توجه به فریادهای من که اینجا نمی توانم توقف کنم به سوی مسجد دوید. چنان با شتاب رفت که گمان کردم اگر به نماز جماعت نرسد دنیا را از او خواهند گرفت.1
1. همان، حماسه سابله، ص 32. خاطره مهین خواجه جوپاری از شهید اکبر محمد حسینی.
ادامه مطلب
نماز شب در روز
نماز شب در روز
علاوه بر شب گاهی روزها هم نماز شب می خواند. یک بار از او پرسیدم: نماز شب را که شب می خوانند، تو چرا روز می خوانی؟ با افسوس گفت: وقتی نوجوان بودم، نماز شب نخوانده ام. حالا قضای آن را می خوانم.1
1. همان، ص 39، خاطره رضا فتحی از شهید احمد عبداللهی.
ادامه مطلب
وقت نماز
وقت نماز
به اتفاق گروهی از دوستان جهت توجیه منطقه عملیاتی کربلای 4 به خرمشهر رفته بودیم. احمد هم همراه ما بود. هنگام برگشت، وقت نماز فرا رسید. به چهره احمد نگاه کردم. نگرانی در چشم هایش موج می زد. به قدری اضطراب داشت که گفتم اگر ناراحت هستی توقف کنیم تا شما نماز اول وقت بخوانید. گفت: اگر این کار را بکنید خیلی خوب است. ایستادیم و همه با هم نماز خواندیم.1
1. همان، ص 38، خاطره حمید شفیعی از شهید احمد عبداللهی.
ادامه مطلب