نقاشی های نماز برای کودکان

نقاشی های نماز برای کودکان

 

 


ادامه مطلب


[ یک شنبه 26 اردیبهشت 1395  ] [ 6:04 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

تشرف محمد بن ابي الرّوّاد و ابن جعفر دهّان

تشرف محمد بن ابي الرّوّاد و ابن جعفر دهّان

تبیان زنجان

روزي در ماه رجب با محمد بن جعفر دهّان به طرف مسجد سهله مي رفتيم. او به من گفت: مرا به مسجد صعصعه ببر.

به سمت آن مسجد حرکت کرديم. در آنجا در حال نماز'>نماز خواندن ديدم مرد شتر سواري از راه رسيد. از شتر خود پياده شد و در زير سايه اي زانوي آن را عقال کرد (زانويش را بست) آن گاه داخل مسجد شد و دو رکعت نماز'>نماز خواند و آن دو رکعت را طول داد بعد هم دست هاي خود را بلند کرد و گفت: اللهم يا ذالمنن السابغه... (1) تا آخر دعا آن گاه برخاست و نزد شتر خود رفت و بر آن سوار شد.

محمد بن جعفر دهّان به من گفت: برنمي خيزي برويم و از اين مرد سؤال کنيم ايشان کيست؟

قبول کردم. برخاستيم و به نزد او رفتيم و گفتيم: تو را به خداوند قسم مي دهيم به ما بگو کيستي؟

فرمود: شما را به خداوند قسم مي دهم! فکر مي کنيد من که باشم؟

ابن جعفر دهّان گفت: فکر کردم خضر عليه السلام هستيد.

آن شخص به من فرمود: تو هم چنين تصوري داشتي؟

عرض کردم: من هم فکر کردم خضر عليه السلام هستيد.

فرمود: و الله من کسي هستم که خضر عليه السلام محتاج ديدن او است، برگرديد که منم امام زمان شما. (2)

منبع مقاله :

يوسفي، محمد، (1390)، ملاقات با امام زمان عليه السلام در کربلا، قم، خورشيد هدايت، چاپ دوم

راسخون


پي نوشت ها :

1. اين دعا در کتب ادعيه در اعمال ماه رجب و اعمال مسجد صعصعه معروف است.

2. کمال الدين، ج 2، ص 60، س 28 و عبقري الحسان، ج 1، ص 120.


ادامه مطلب


[ یک شنبه 26 اردیبهشت 1395  ] [ 5:59 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

مشاهده سيد بحرالعلوم رحمه الله در مسجد سهله

مشاهده سيد بحرالعلوم رحمه الله در مسجد سهله

http://file.tebyan.net/a433b6090c/%D9%BE%D9%88%D8%B4%D9%87%20%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86%20%D9%86%D8%A7%D9%85/%D9%85%D9%87%D8%B1%20%D9%88%20%D8%AA%D8%B3%D8%A8%DB%8C%D8%AD/59093521305842736874_thumb.png

مولي محمد سعيد صد توماني که از شاگردان مرحوم سيد بحرالعلوم (1) بود نقل مي کند:

روزي در مجلس سيد، صحبت از قضاياي کساني که حضرت مهدي عليه السلام را ديده اند به ميان آمد، سيد فرمود: روزي ميل پيدا کردم نمازم را در مسجد سهله بخوانم. آن وقت، ساعتي بود که فکر مي کردم کسي آنجا نيست.

وقتي رسيدم ديدم مسجد پر از جمعيت و صداي ذکر و قرائت بلند است و البته در چنين وقتي معمول نبود که کسي آنجا باشد.

آن جمع صف هايي تشکيل داده و براي نماز جماعت آماده بودند. کنار ديوار در جايي که شني بود ايستادم ولي باز رفتم که شايد مکان ديگري را پيدا کنم، در يکي از صف ها جاي يک نفر را پيدا کردم و رفتم و ايستادم.

در اين جا يکي از حاضرين مجلس به سيد بحرالعلوم گفت: بگو مهدي عليه السلام را ديدم.

با اين کلام سيد ساکت شد و گويا خواب بود و الان بيدار شده باشد هرچه از ايشان درخواست شد که صحبت را به پايان برساند راضي نشد. (2)

منبع مقاله :

يوسفي، محمد، (1390)، ملاقات با امام زمان عليه السلام در کربلا، قم، خورشيد هدايت، چاپ دوم

راسخون


پي نوشت ها :

1. شرح حال سيد بحرالعلوم در کتاب ارواح مهربان آمده است.

2. کمال الدين، ج 1، ص 136، س 11 و عبقري الحسان، ج 1، ص 343.

 


ادامه مطلب


[ یک شنبه 26 اردیبهشت 1395  ] [ 5:56 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

مشاهده ملا عبدالحميد قزويني در راه مسجد سهله

مشاهده ملا عبدالحميد قزويني در راه مسجد سهله

http://file.tebyan.net/a433b6090c/%D9%BE%D9%88%D8%B4%D9%87%20%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86%20%D9%86%D8%A7%D9%85/%D9%85%D9%87%D8%B1%20%D9%88%20%D8%AA%D8%B3%D8%A8%DB%8C%D8%AD/%D9%86%D9%85%D8%A7%D8%B2%201.jpeg

شبي در مسجد سهله مانده بودم، بعد از طلوع فجر نماز را در آنجا خواندم و هنگام بين الطلوعين به سوي نجف روانه شدم براي اينکه به درس صبح چهارشنبه برسم چنان که غالباً در ايام تحصيل همين کار را مي کردم؛ يعني عصر سه شنبه از آنجا به مسجد سهله مي رفتم و شب را مي ماندم و بعد از نماز صبح برمي گشتم.

از طرفي بين الطلوعين غالباً راه مسجد سهله خلوت است زيرا از سمت نجف، بستن دروازه مانع از خروج مردم مي باشد و از سمت مسجد هم در آن وقت کمتر به نجف مي روند.

بين راه مرد عربي را ديدم که پياده از پشت سر به من ملحق شد، پس از سلام گفت: ملاعبدالحميد، مي خواهي حضرت صاحب الأمر عليه السلام را ببيني؟ من از سؤال او و بردن اسمم با اين که هر قدر دقت کردم او را نشناختم و هيچ وقت هم او را نديده بودم، تعجب کردم! لذا در جواب گفتم: اين سعادت کجا و من کجا!

گفت: حضرت ايشانند که به سوي نجف مي روند، اگر مي خواهي برو با ايشان بيعت کن. و به پشت سر اشاره کرد.

تا اين را شنيدم متوجه پشت سر شدم شخصي را ديدم که در لباس بزفروشان بود و دو رأس بز هم در جلو داشت. از ديدن اين شخص در تکليف خود متحير ماندم که اگر بيعت کنم شايد آن حضرت نباشد و اگر بيعت نکنم شايد حضرت باشند.

بنا گذاشتم که مي روم و ودائع انبياء (آنچه که از انبياء گذشته نزد حضرت ولي عصر عليه السلام هست) را که دليل صدق ايشان است مي خواهم. ولي باز با خود گفتم: چرا من اين کار را بکنم؟ اين شخص که به نجف مي رود و ادعاي خود را اعلام مي کند بعد از اظهار اين ادعا، علماي نجف مثل شيخ مهدي ، شيخ راضي و شيخ مرتضي و غير هم در مقام تحقيق برمي آيند و اينها هم در تحقيق از من واردترند. پس بهتر آن است که تا ورود به نجف صبر کنم و شتاب نداشته باشم.

تصميم خودم را گرفتم اما در همان لحظه که به اطراف و پشت سر خود نگاه کردم با کمال تعجب کسي را نديدم و از بزها هم خبري نبود. آن مردي که با من همراه بود و گفته بود ايشان امام زمان عليه السلام است هم ناپديد شد.

از آرزوي رسيدن به اين نعمت مأيوس شدم و دانستم من بيشتر از آنچه که ديده ام نخواهد ديد و از آن خيال منصرف گشتم. (1)

يوسفي، محمد، (1390)، ملاقات با امام زمان عليه السلام در کربلا، قم، خورشيد هدايت، چاپ دوم


پي نوشت :

1. کمال الدين، ج 2، ص 139، س 2 و عبقري الحسان، ج 1، ص 348.

 


ادامه مطلب


[ شنبه 25 اردیبهشت 1395  ] [ 1:44 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]