خیری در دینی که نماز در آن نیست پیدا نمی‌شود

خیری در دینی که نماز در آن نیست پیدا نمی‌شود

http://www.axgig.com/images/86238542071228102973.jpg

 دور هم جمع شده بودند، هر كدام نظری مي‌دادند و روي آن پافشاري مي‌كردند.
يكي از ميان جمع بلند شد و گفت به هر حال حرف هاي خوبي مي‌زند اخلاقش هم مورد پسند اهل مكه قرار گرفته است و همه دوستش دارند من نظرم اين است كه همگي به دين او ايمان بياوريم.

 بلافاصله مردی با شنیدن این صحبت به شدت عصبانی شد و از جا برخواست، صورتش برافروخته شده بود، کاردش می‌زدی خونش در نمی‌آمد، با صدای بلند گفت: پس بت هایمان را چه کنیم؟

 با این صحبت، چند نفر هم به نشانه تأیید سری تکان دادند.
پيرمردي قد خميده با صدايي خش‌دار گفت: ‌من كه نمي‌توانم بت بزرگ را بشكنم.

 شخص دیگری گفت: پس رفتار دیروزمان را با محمد و یارانش چه کنیم؟ یادتان نیست با آن‌ها چه کارها که نکردیم؟ چه آزار و اذیت‌ها و چه نسبت‌هایی که به او ندادیم؟
یعنی از رفتار ما چشم پوشی می‌کند؟

 من که خجالت می‌کشم نزد او بیایم.
هنوز حرفش تمام نشده بود كه جواني از وسط جمعيت با صدايي بلند گفت: این جور که من شنیده‌ام، محمد  خیلی اهل عفو و گذشت است، پس نگران گذشته نباشید، بیایید با هم پيش او برويم و ايمان بياوريم براي قوم و قبيله‌مان نيز بهتر است چون همه به او متمايل شده‌اند.

 حرف‌های زیادی بینشان رد و بدل شد، کسانی که خیلی مخالف بودند آرام آرام داشتند صحبت‌های دیگران را قبول می‌کردند، تا این‌که بالاخره تصمیم گرفتند نزد پیامبر بروند.
چند نفري دور پيامبر ص حلقه زده بودند، پيامبر با مهرباني و رویی باز آن‌ها را تحويل گرفت.

 نماينده شان لب به سخن گشود و گفت: ما مي‌خواهيم مسلمان شويم ولي شرطهايي داريم.!
يكي اين كه، بت بزرگمان را به دست خودمان نشكنيم. دوم اين كه تا يك سال مهلت داشته باشيم نماز نخوانيم.

 بقيه افراد هم با تكان دادن سر، حرف او را تاييد كردند و از طرفي گمان مي‌كردند ولي پيامبر ص به خاطر بالارفتن تعداد مسلمانان هم كه شده، شرط هاي آن‌ها را قبول مي‌كند ولي پیامبر اکرم ص فرمودند: خیری در دینی که نماز در آن نیست پیدا نمی‌شود.
به همدیگر نگاهی کردند و رفتند.

 پر پرواز ص 13 به نقل از الأمالي ‏للطوسي ص: 504

مرکز تخصصی نماز


ادامه مطلب


[ جمعه 25 تیر 1395  ] [ 4:05 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

من ديگر براي اقامه جماعت به گوهرشاد نمي‌آيم

من ديگر براي اقامه جماعت به گوهرشاد نمي‌آيم

 

1.jpg

به ركوع كه رفت، از نقطه دوري شنيد:
ـ يا اَلله، يا اَلله، إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين‏.
فهميد كه صف‌هاي نماز تا بيرون از شبستان مسجد تشكيل شده است.

 بيشتر از چند روز از امامت شيخ عباس در مسجد گوهرشاد نمي‌گذشت. چطور مردم باخبر شده‌اند و از راه‌هاي دور و نزديك، خودشان را براي اقتدا به او رسانده‌اند؟

 از ركوع برخاست و به سجده رفت.
ـ يعني مردم مشهد، اينقدر به نماز در پشت سر من اهميت مي‌دهند؟
دوباره برخاست و باز به ركوع رفت. اين‌بار از نقطه‌اي دورتر صداهاي « يا اَلله، يا اَلله، إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين » را شنيد.

 فردا، هزاران نفر منتظر بودند كه آقا براي اقامه نماز جماعت بيايد؛ اما خبري از شيخ عباس نشد. هر چه منتظر شدند، نيامد. پس از نماز، گروهي از نمازگزاران به خانه شيخ عباس قمي رفتند.
ـ امروز تشريف نياورديد. خداي ناكرده، كسالتي داريد؟
ـ نه.
ـ كاري يا پيشامدي، مانع شد؟
ـ خير.
ـ فردا تشريف مي‌آوريد؟
ـ خير.
ـ چرا؟ اشتياق مردم به اقامه نماز به امامت شما، آنقدر زياد است كه مسجد گوهرشاد هيچ‌وقت چنين جمعيتي را به خود نديده بود.

 ـ من ديگر براي اقامه جماعت به گوهرشاد نمي‌آيم.
ـ چرا؟
ـ وقتي صداهاي « يا اَلله، يا اَلله، إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين » را شنيدم و فهميدم كه صف‌هاي نماز تا كجا كشيده شده است، خوشم آمد و اين خوشحالي، يعني ريا. من ديگر نمي‌آيم.

 رضا بابايي ؛ نماز در حكايت‌ها و داستان‌ها ؛ ص 80

منبع : مرکز تخصصی نماز


ادامه مطلب


[ جمعه 25 تیر 1395  ] [ 3:53 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

خدايا! يعني همه نمازهام باطله!؟

 خدايا! يعني همه نمازهام باطله!؟

1.jpg

 صحبت هاي روحاني مدرسه که تموم شد، گيج و منگ شدم. حاج آقا معني غصب رو توضيح داد و گفت: «با لباس غصبي نمي شه نماز خوند.»

 خدايا! يعني همه نمازهام باطله!؟ تمومش رو بايد دوباره بخونم؟ آخه من از کجا مي دونستم که اگه کسي خمس مالش رو نده، هرچه که با همون مال بخره غصبيه؟

 شنيده بودم با مال دزدي نمي شه نماز خوند اما نمي دونستم که اگه خمس مالت رو ندي يا حتي با لباس برادرت بدون رضايتش نماز بخوني لباست غصبيه و نمازت باطل.

 «دو رکعت قصه» ؛ رسول نقي ئي؛ صفحه 35
توضيح المسائل امام خميني (ره)، مسأله 815 ـ 820


ادامه مطلب


[ جمعه 25 تیر 1395  ] [ 3:38 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

قبض روح در حال نماز

قبض روح در حال نماز

img22384693.jpg.jpg

نقل شده: شخص با ايمانى در بستر مرگ افتاده بود عزرائيل نزد او آمد و بر او سلام كرد و او جواب سلام را داد عزرائيل به او گفت: (من حاجتى به تو دارم كه آهسته در گوشت مى گويم اوگفت: بگو عزرائيل آهسته در گوش او گفت: (من فرشته مرگ هستم).

مؤمن گفت: مرحبا به تو خير مقدم مى گويم به كسى كه مدّت طولانى از من غايب بود سوگند به خدا در همه زمين شخص غائبى محبوبتر از تو در نزد من نبود و اكنون با محبوبترين آنها ملاقات مى كنم.

عزرائيل گفت: حاجتت چيست؟

بنده مؤمن گفت: حاجتى بالاتر از لقاى خدا ندارم.

عزرائيل گفت: اينك اختيار را به تو مى دهم در چه حالى روح تو را قبض كنم.

بنده مؤمن گفت: اگر چنين اختيارى به تو داده شده به من مهلت بده وضو بگيرم و نماز بخوانم و در حال سجده روح مرا قبض كن.

عزرائيل گفت: من چنين اجازه اى دادم به او مهلت داد او وضو گرفت و مشغول نماز شد و در سجده نماز روح او را قبض كرد(1).

(1)محجة البيضاء ج8 ص266 (ط انتشارات اسلامى).

منبع:شکوه محراب -لطیف راشدی


ادامه مطلب


[ جمعه 25 تیر 1395  ] [ 1:05 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]