سه کیلومتر را می رفت تا نمازش را به جماعت بخواند.
سه کیلومتر را می رفت تا نمازش را به جماعت بخواند
سه کیلومتر راه یعنی سه هزار متر یا شش هزار قدم نیم متری، شیرعلی هر روز این مسافت را از خانه تا مسجد میرفت تا نمازش را با جماعت بخواند.
پدر و مادرش که از این همه پیاده روی شیرعلی خبر داشتند به او گفتند: علی جان! چرا این همه راه را پیاده میروی؟
شیرعلی با لبخند به صورت پدر و مادرش نگاهی انداخت و آرام گفت: «این پیاده راه رفتن من به نفع شما هم هست.»
پدر و مادر شیرعلی نگاهي به هم کردند و گفتند: چه نفعی پسرجان؟!
شیرعلی با همان چهره شادابش گفت:
«وقتی من پیاده به مسجد میروم در راه، هزار صلوات میفرستم و ثوابش را به پدرم میدهم و در راه برگشت هم هزار صلوات دیگر میفرستم و ثواب آنرا به مادرم هدیه میکنم.
پدر و مادر لبخند می زنند...
وقتی شیرعلی راشکی شهید شد آن مسجد هم برای او دلتنگ شده بود.
پر پرواز ص 85 .
منبع : مرکز تخصصی نماز
ادامه مطلب
ترس از خدا

ابودرداء می گوید: شبی امیرمؤمنان(ع) را دیدم که از مردمان کنار گرفته و در مکان خلوتی مشغول مناجات با پروردگار و گریه و زاری است و می فرمود: بار خدایا! چه بسیار گناهانی که با بردباری از عقوبتش درگذشتی و چه بسیار جرایمی که به کرم و بزرگواری ات آن را آشکار نساختی! بار خدایا!…
ناگاه دیدم صدا خاموش شد, گفتم: حتماً حضرت را خواب برده است. رفتم تا آن حضرت را بیدار کنم. چون ایشان را حرکت دادم, دیدم همچون چوب خشک شده ای است. گفتم: إنّا لِلّهِ وَإنّا إلَیهِ راجِعُون. حضرت از دنیا رفت.
به خانه آن حضرت رفتم و فاطمه(س) را از این امر آگاه ساختم. فرمود: این حالتی است که از ترس خدا هر شب بر او عارض می شود. پس از اندکی, آب بر چهره او پاشیدم تا به هوش آمد.
به نقل از: اسرار الصلوة, ص214ـ
ادامه مطلب
لطفاً پله پله بگویید که چگونه میشه با تقوا بود ؟

دوست گرامی متناسب با زمینه انحراف راه های متعددی وجود دارد که انسان خود را از گناه دور سازد لذا به برخی از راهکارهای عمومی اشاره می کنم:
ادامه مطلب
تبلیغ نماز و فرهنگ نماز

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
آیة ا . . . العظمی آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی ؛ (1284 - 1365 ه . ق ) یکی از مراجع بزرگ تقلید و مقیم نجف اشرف بود از هندوستان خدمت آقا آمدند و جهت سرپرستی شیعیان آن دیار درخواست کردند که ، ایشان یکی از فضلای نجف را به آن کشور اعزام کند ، آقا یکی از طلاّب فاضل را فرا خواند و اجازه نامه مفصلی در علم و دانش و فقه او نوشت و در ادامه نامه از شیعیان آن سامان درخواست کرد که وجود این عالم را مغتنم شمارند .
نامه را به دست روحانی داد و او متن اجازه را خواند ، و سپس رو به ایشان کرد و گفت : آقا من از جانب شما به بلاد هند می روم امّا اگر از من مسئله مرجع تقلید را بپرسند من دیگری را برای مرجعیت معرفی می کنم زیرا شما را اعلم نمی دانم !
آقا با کمال متانت فرمودند :
((من شما را جهت تبلیغ فرهنگ نماز و حلال و حرام خدا به هندوستان می فرستم نه برای تبلیغ شخصیت و مرجعیّت خودم ! ! ))
عرفان اسلامی ، ج 10، ص 258
ادامه مطلب