تجارت بیسود
تجارت بیسود
🍃 در تعجب بودم اين همه سود، اين همه خوشي، ديدن مناظر زيبا ، همسفران باصفا، با اين همه چرا وقتي از امام صادق براي اين سفر استخاره گرفتم جواب ايشان منفي بود. به هر حال به ما كه خوش گذشت. سود بسياري هم نصيبمان شد، تا حالا در هيچ سفري اين همه سود به دست نياورده بودم.
🍃 به مدينه كه رسيدم، به منزل امام رفتم و گفتم: اي فرزند پيامبر با اين كه شما فرموديد جواب استخاره بد است، اما در اين سفر خيلي به ما خوش گذشت و سود فراواني نيز به دست آورديم.
🍃 امام صادق لبخندي زد و فرمود:
به ياد داري در يكي استراحتگاه ها، از شدت خستگي خوابت برد، وقتي بيداري شدي ديدي آفتاب طلوع كرده و نماز صبحت قضا شده است.
با اين صحبت جا خوردم و گفتم، بله كاملاً درست است، گويي شما همراه ما بوده ايد.
🍃 سپس امام فرمود: اگر آنچه خداوند به تو داده است را در راه او صدقهدهي، جبران آن دو ركعت نماز قضاي تو نميشود.
📚 کتاب پر پرواز آیتی و محمودی ؛ ص ١٤
ادامه مطلب
حکایتی خواندنی
حکایتی خواندنی
🌹 حاضری گوشی همراهت را به خاطر یک خطا صدقه بدهی؟؟؟
🍃 مرغ عشق از روی دیوار وارد باغ شد. روی شاخه درختی نشست و شروع به خواندن کرد. پر و بال هاي بسیار زیبایی داشت و صدایش انسان را به وجد میآورد.
نگاه صاحب باغ، به مرغ عشق خیره شده بود. ناگهان پرنده بین شاخهها گیر افتاد.
🍃 صاحب باغ با نگاهی او را زیر نظر داشت تا ببیند چگونه میتواند خودش را نجات دهد، لحظاتی گذشت و مرغ عشق همچنان در تلاش برای نجات خود بود.
بالاخره مرغ عشق با زحمت فراوان، از چنگال شاخهها نجات پیدا کرد، پر کشید و رفت.
🍃 یکدفعه صاحب باغ به خود آمد و در دلش گفت: خدایا! رکعت چندم بودم؟!
تازه یادش آمد در نماز بوده است.
خیلی ناراحت شد در فکر جبران این کارش افتاد.
با سرعت خودش را به پیامبر مهربانیها رساند و گفت: باغم را در اختیار شما قرار میدهم تا به مصرف فقرا برسانید. باغی که باعث شود من نتوانم نمازم را با حضور قلب و حواس جمع بخوانم، به درد من نمیخورد.
باغ را صدقه داد و رفت.
📚 کتاب پر پرواز ؛ آیتی و محمودی ؛ ص 68
ادامه مطلب