حضور قلب در نماز با زندگی شبهه ناک جمع نمی شوند

حضور قلب در نماز با زندگی شبهه ناک جمع نمی شوند

61732481862571649184.jpg

خبرگزاریشبستان: نماز  مقدماتی دارد. این طور نیست که کسی بتواند بدون آن که آن پیش زمینه ها و مقدمات را پشت سر بگذارد  بتواند به آن عروج دست یابد. کسی که غذای شبهه ناک می خورد کسی که لباس شبهه ناک می پوشد کسی که لباسش غصبی است کسی که جایی را غصب کرده است نماز او  قبول نخواهد شد یعنی آن پیوستگی وتناسب باید وجود داشته باشد که نماز  مقبول واقع شود، نماز پاک است پس نمازگزار هم باید پاک باشد و پاک بماند تا بتواند بر این مرکب سوار شود. کسی که مال حرام می اندوزد این مال حرام زندگی آن فرد را تحت تأثیر قرار میدهد آن مال حرام به صورت غذا در وجود آن فرد سرازیر می شود و جسم و روح اورا آلوده می کند، اخلاق آن فرد را به تباهی می کشد. معلوم است که با روح آلوده نمی شود عروج کرد.......


ادامه مطلب


[ شنبه 13 تیر 1394  ] [ 12:56 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

راه حضور قلب در نماز، درک حضور خداوند است

راه حضور قلب در نماز، درک حضور خداوند است

91999938257439521211.jpeg

یکیاز مهم ترین رفتارهای دینی ما که به نوعی سایه اش در سایر رفتارهای ما هم حس می شود  نماز خواندن است. طبیعی است هر کسی که این فریضه را به جا می آورد در لحظاتی به این بیندیشد که این رکوع ها  وسجده ها و سر از سجده برداشتن ها با این حالات و طراحی ای که خاص اسلام است چه معنایی می تواند داشته باشد. به عنوان اولین پرسش می خواستم بدانم آیا اندیشیدن درباره این جزئیات رواست یا نه  ما ملزم هستیم این آداب را به صورت تعبدی بپذیریم؟

قاعدتاپرسش در این باره اشکالی ندارد. بالاخره کسی که اعمال و عباداتی را انجام می دهد،  این اعمال و عبادات باید از سر آگاهی باشد، یعنی شخص بداند آن اعمال را انجام می دهد که به واسطه آن اعمال،  اظهار بندگی و خاکساری کند. البته در این جا نکته ای هم وجود دارد. ما گاهی وقت ها  فلسفه و علت برخی از احکام، اعمال و عباداتی که انجام می دهیم  می دانیم و  با استفاده از آیات و روایات و با دلایل عقلی متوجه موضوع می شویم، گاهی اوقات هم این طورنیست.  به این معنا که گاهی ما برخی از عبادات و افعال نماز را انجام می دهیم در حالی که شاید فلسفه علت آن را ندانیم. این امور که اصطلاحا تعبدی است شارع در این باره می گوید این طور نماز  بخوانید و این افعال را انجام دهید.

اگر بخواهم حرفم را در این باره جمع بندی و خلاصه کنم حاصل این می شود که اصل قضیه این است که انسان به دنبال فلسفه احکام باشد. مانعی ندارد انسان در این باره اندیشه کند اما وقتی جایی فلسفه اش مشخص نشد آیا نباید آن را انجام ندهیم یا علامت سوال بگذاریم؟ معلوم است وقتی ما به آن خدا و پیامبرش اعتماد می کنیم و به آن منبع لایزال حکمت و قدرت توکل می کنیم،  معلوم است که حتی وقتی فلسفه یک رفتار بر ما مکشوف نشدمی پذیریم  هیچ رفتار و عمل بی دلیل و بی حکمتی از آن خالق و پیامبر مکرم اش سر نمی زند. پس وقتی ما اصل دین و نماز را پذیرفتیم احکام دین را هم می پذیریم چون اساسا وقتی چیزی را می پذیریم به لوازم آن هم معتقدیم. این قاعده درباره نماز هم صدق می کند. اگر کسی درباره آداب نماز و شیوه حرکات آن فکر کند مانعی ندارد اما در نهایت نتیجه کار این است که انسان گاهی به واسطه این اندیشیدن ها راهی به سمت فلسفه و چرایی آن عمل و نوع انجام دادنشپی می برد گاهی هم متوجه نمی شود.

یکی از پرسش ها و دغدغههای نمازگزاران که گاهی مثل آرزویی بزرگ در قلب و ذهن آن ها سنگینی می کندخواندن نمازی با حضور قلب  وتوجه عالی است. بسیاری از ما در نمازهایمان فکر آشفته ای داریم و این فکر آشفته اجازه چشیدن لذت نماز و احساس حضور در محضر خدا بودن را از ما سلب می کند. آیا ما می توانیم نمازی با حضور قلب بخوانیم؟ اگر پاسخ این سوال مثبت است چگونه می توان به این افق و چشم اندازرسید؟

قاعدتا آن نمازی که اولیای دین می خوانند ما نمی توانیم به آن کیفیت نماز بخوانیم. معلوم است که نماز آن ها با نماز افراد عادی فرق می کند. نمازی که امیرالمؤمنین می خواندند یا نمازی که امام حسن (ع) و امام حسین می خواندند و توجهی که در نمازهایشان داشتند قاعدتا ما به آن درجه از توجه نمی توانیم برسیم چون آن ها در حقیقت به حقایق و ظرایف عالم، آگاهی و اشراف داشتند اما ما به خاطر ضعف ها، آشفتگی های ذهنی و درگیری های زندگی نمی توانیم به آن خلوص از بندگی دست پیدا کنیم. به این معنا که هر قدر درگیری ها و آشفتگی های ذهنی ما بیشتر می شود آن حضور قلب وتوجه هم رو  به کاهش می گذارد  اما چون بزرگان و اولیای ما از این آشفتگی ها رها شده بودند بنابراین درک حضور خداوند در نماز برایشان مقدور و ممکن بود.

شما نگاه کنید در تاریخ آمده است در یکی از جنگ ها تیری به پای حضرت علی علیه السلام اصابت می کند و آن قدر زخم عمیق  بوده کهاطبا عاجز می شوند از این که بتوانند آن تیر را از پای امیرالمؤمنین بیرونبکشند. در همین احوال کسیکه خلقیات و شخصیت حضرت علی (ع) را تا حدودی می شناخته پیشنهاد می دهد این تیر در حال نماز از پای علی (ع) خارج شود. غیر از این است که امیرالمؤمنین آنچنان در حق استغراق دارند و غرق در وصال و معراج شده اند که اصلا زخم  جسم را حس نمی کنند؟

حجت الاسلام و المسلمین فیروزی معاون پژوهشی دانشگاه مفید


ادامه مطلب


[ شنبه 13 تیر 1394  ] [ 12:48 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

مهم ترین مانع در حضور قلب را چه می دانید؟

مهم ترین مانع در حضور قلب را چه می دانید؟

01074013654283630738.jpg

ماذهن مان را نمی توانیم مهار کنیم چون قلب و ذهن ما در سیطره درگیری ها و مشغولیت های زیاد با مسایل زندگی است و این سیطره نمی گذارد ما آن شعاع الهی را در نماز حس کنیم. اما به هر میزان که من حضور و بودن خداوند را حس ولمس و ادراک می کنم حضور قلب هم در نماز برای من حاصل می شود چون این دو از همدیگر جدا نیستند. درک محضر خداوند با کیفیت نماز انسان رابطه مستقیم دارد. شما هرچقدر هم که بخواهی ذهنت را در نماز مهار کنی تا زمانی که زاویهدید شما در برابر خداوند زاویه بسته ای است این اتفاق نخواهد افتاد.

چاره چیست؟

چارهاین است که ما هم در همان مسیری که معصومین (ع) و اولیا رفتند برویم و همان منازل را طی کنیم. در روایات ما آمده است وقتی زمان اذان می شد تن معصومین (ع) ما می لرزید. حالات چهره شان تغییر پیدا می کرد چون عمیقا حس می کردند به دیدار خدا می روند. حالا اگر کسی آن اشتغالات را در ذهن خود کمکند می تواند در همین مسیر قرار گیرد.

موضوع همینجاست که در واقع شرط خواندن نمازی که عیار و خلوص معنوی بالایی داشته باشددرک حضور خداوند است. این درک چطور برای ما حاصل می شود؟

بههر میزان که ما در یاد و ذکر حق غوطه ور می شویم این حضور هم برای ما فراهم می شود. قاعدتا اگر ما متوجه باشیم حتی پیش از آن که نماز  بخوانیم یعنی آن جا که ظاهرا در وقت نماز نیستیم با خود بیندیشیم که در برابر چه کسی ایستاده ایم و با که سخن می گوییم این امر برای ما هم اتفاق می افتد. شاید این مثال بتواند این موضوع را در ذهن ما روشن تر کند وقتی می خواهیم به دیدار بزرگی برویم که خیلی در ذهن ما عزیز و بلندمرتبه و گرامی است از روزها شاید از هفته ها قبل برای آن دیدار برنامه ریزی می کنیم و  مرتب در ذهن مان مرور می کنیم که چه بپوشم؟ آن جا که رفتم چه بگویم؟ چطور سخنم را آغاز کنم؟ حرکات و رفتارم چه باشد؟ این پرسش ها به خاطر آن است که ما حضور آن فرد را حس می کنیم و چون در ذهن ما جایگاه رفیعی دارد طبیعتا این پرسش ها هم برای ما ایجاد می شود. حال شما فرض کنید در برابر کسی ایستاده اید کههیچ فرد گرامی و بلندمرتبه و حکیم و  بخشنده ای با او قابل قیاس نیست، اگرگوشه ای از  بزرگی و عظمت و جلال خداوند در ذهن ما نقش ببندد معلوم است کهآن حضور را حس می کنیم. آن وقت زمانی که سر صحبت را با او باز می کنیم و در نماز با او به گفتگو می نشینیم ذهن و روح ما هم در آن نماز می ماند و درلذت وصال، آن حضور را می چشد.

حجت الاسلام و المسلمین فیروزی معاون پژوهشی دانشگاه مفید


ادامه مطلب


[ شنبه 13 تیر 1394  ] [ 12:47 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

خشوع بی ‏مانند

خشوع بی ‏مانند

91189287552893639700.jpg

امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ هنگامى که داخل نماز می ‏شد، همچون بنایى ثابت و استوار و بدون تحرّک بود و چه بسیار رکوع و سجودش طولانى می ‏شد و بدون توجه قلبى ذکر نمی ‏گفت و بدنش از بس بی ‏حرکت بود که گاهى مرغى بر پشت مبارک آن حضرت می ‏نشست، و هیچ کس به جز على بن ابى طالب ـ علیه السلام ـ وعلى بن الحسین ـ علیهم السلام ـ طاقت نداشتند که مانند رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ نماز بخواند.[1]

روایات فراوانى درباره خشوع آن حضرت وارد شده است، از جمله امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند:

«کانعلىٌ إذا قام إلى الصّلاةِ، فقال: و جَّهْتُ وَجْهِىَ لِلّذى فَطَرَ السّموات و الأرض و تَغَیُّرُ لو نِهِ یُعْرف ذلک فى وجهه.»[2]

«هر گاه على به نماز برمى‏خاست، می ‏گفت: روى خود را به سوى کسى کردم که آسمانها و زمین را آفرید، و رنگش تغییر می ‏کرد به طورى که در چهره‏اش پیدابود.»

در تفسیر قشیرى آمده است:

«على ـ علیه السلام ـ چون وقتنماز می ‏شد، رنگش تغییر مى‏کرد و به خود می ‏لرزید، به آن حضرت عرض می ‏شد، شما را چه شده است؟ می ‏فرمود: هنگام اداى نماز، یعنى امانتى بزرگ رسیده است که خداى تعالى آن را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کرد و آنها از پذیرش آن ابا کردند و انسان آن را به عهده گرفت و من با این ضعف و ناتوانی ام، نمی ‏دانم آیا از عهده برداشتن این بار به خوبى بر می ‏آیم یا نه.»[3]

پی نوشت ها:

[1] . میزان الحکمة، ج 5، ص 382.

[2] . فلاح السّائل، ص 101.

[3] . بحار الانوار، ج 41، ص 17، حدیث 10.


ادامه مطلب


[ جمعه 12 تیر 1394  ] [ 1:38 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]