کنگره بندگی

راستی اگر می خواهیم به درگاه دوست برویم، چرا تنها؟ اگر می خواهیم به سوی او حرکت کنیم، چرا متفرق و پراکنده؟
چرا به هیئتی واحد در نیاییم و لباس تشکل نپوشیم؟ چه نمازی دل پذیرتر از جماعت و چه جمعی معنوی تر از جماعت خوانان اولِ قت. آری، نماز، آوای پرستش است و جماعت، جلسه همگانی توحید. نماز جماعت، کنگره بزرگِ بندگی و تشکیل آن، به پاداشتن سمینار بی خرج صفا و صمیمیت و همدلی نماز جماعت، نور عظیم قدرت، نظم، تشکیلات و اتحاد و انسجام حزب خدا در برابر احزاب طاغوت است.
ادامه مطلب
خدایا! ...

خدایا! اگر نمی روم آنجا که باید، مرا ببر. اگر می روم آنجا که نباید، بازم دار. اگر نمی گویم آنچه باید، گفتنم آموز. اگر می گویم آنچه نباید، خاموشم کن. الهی! بینایی ده که در چاه نیفتم، دانایی ده که در راه نیفتم.
خدایا! تنها یاورم تویی، هم راز من تویی، امید من تویی، قدرتمند تویی، علیم تویی و تنها تویی که دست رد به سینه محتاجان نمی زنی. من بنده بی پناه توأم که قلبم را آورده ام تا به آن نور بپاشی، آورده ام که توانش ببخشی و مرا از حلاوت هم سخنی ات بهره مند سازی.
خدایا! به من بیاموز جوانه زدن را. ای تواناترین! توانی ده برای سپاس گزاری، پرواز را به من بیاموز، با من باش تا بی تو نباشم، نام تو سبزینه وجود من است، نام تو نور است و روشنی بخش. بی نام تو هیچم و بی یاد تو دل مرده و تاریک. پس ای نزدیک ترینم، حتی یک لحظه هم مرا به خود باز مگردان.
رحیما! آن گاه که پاهایم سست می شود و دلم گدازان، آن گاه که شبیخون اندوهم بی شمار است، تنها به تو می اندیشم، امّا نه، این رسم بندگی نیست، از تو می خواهم همیشه در این کوچک ترین، جا داشته باشی و هرگز از یاد تو غافل نشوم و هماره شبستان وجودم، نورباران جلوه جمال و جلال تو گردد. چنین باد... .
آمین یارب العالمین
ادامه مطلب
جغرافیای نماز
جغرافیای نماز
نماز مملکتی است به وسعت دل های دریایی و پهناور چون اندیشه های آسمانی با آب و هوایی همیشه بهار که ترنم دلباختگی، روحی دل نواز به آن میبخشد. در قسمتی از آن رشته کوه های ذکر تا افق ملکوت سر کشیدهاند و دریایی نیلگون و زلال در پای آن کوه ها موج میزند و آبی صداقتش دیده مینوازد. ماهیان رنگارنگ توفیقی را میبینی که تو را به سوی خود میکشانند. اگر آنها را صید کنی، دوست، صیادت میشود. نسیمی ملکوتی جانت را طراوت میدهد و تو سرمست از این همه زیبایی، مصمم میشوی همه شهر را بگردی تا منظره های دل ربا را با چشم جان تماشا کنی.
منبع: کتاب: حدیث شیدایی
ادامه مطلب
چشمهای از نور
چشمهای از نور
اول شهر به چشمهای آراسته است که از ملکوت میآید. نباید از آن بگذری که بدون آن سفر تو بی لطف است. به! چه خنکای دلنوازی دارد! جسم و جانت را با آن میشویی، آب که به صورتت میپاشی یک آسمان نور به چهرهات میتابد و آلودگی از جانت چون برگ پاییزی بر زمین میریزد و تو از چشمه نور وضو میگیری. شستن دستها و صورت و مسح سر و پا همه حکمتی دارد که پاک و پاکیزه به دیدار او بروی و با او هم کلام شوی. اکنون شاداب و با طراوت به سیر خود ادامه بدهید.
منبع: کتاب: حدیث شیدایی
ادامه مطلب