برخوردى مهربان

http://www.axgig.com/images/56847141293641077556.jpg

حضرت محمد صلى الله عليه و آله نماز مى خواند و مردمى كه از آنجا مى گذشتند، مى ديدند، نوه عبدالمطلب دارد با خويش ‍ كلماتى فصيح و زيبا بيان مى كند و ركوع و سجود مى رود و بدون اينكه بتى پيش رويش باشد به خاك مى افتد و نام خدا را بر زبان مى آورد يكى از كفار شهر مكه جسارت كرد و در حالى كه پيامبر سر به سجده نهاده بود، امعاء و احشاء شتر را برگردن و كتف مباركشان گذاشت .
دختر كوچكش فاطمه عليه السلام گريه كنان برخاست و آن كثافات را از گردن مبارك پيامبر برداشت و به كنارى انداخت پيامبر با حوصله عجيب ، نمازش را با طماءنينه و وقار خاصى ادامه داد و نماز كه تمام شد، جبرئيل و ميكائيل پيش روى حضرت ايستاده بودند سلام كردند و گفتند،
((خداوند سبحان سلام مى رساند و ما را فرمان داده است كه آنچه به ما دستور دهى ، انجام دهيم ، و هر خدمتى كه از دست ما بر آيد، كوتاهى نكنيم .))
پيامبر فرمود: (( مرا در اين كار كه خواهيم كرد، يارى دهيد و دعايى كه خواهم خواند، با آمين مدد نماييد)) جبرئيل و ميكائيل ترسيدند كه اگر همين لحظه از خداوند متعال بخواهد سنگ يا آتش بر اهل مكه ببارد، يا كفار مسخ شده ، يا به زمين فرو روند، هر آينه به اجابت خواهد رسيد دستهاى مبارك بالا رفت و لبهاى آن عزيز جنبيد: بار الها! قوم مرا به راه راست هدايت فرما، كه ايشان نمى دانند...)) جبرئيل و ميكائيل شگفت زده شدند ديده بودند همين كفار بارها و بارها آزارش داده بودند متواضعانه گفتند: (( اى رسول خدا! به درستى كه تو رحمت عالميان هستى !)) پيامبر صلى الله عليه و آله دستهاى كوچك دخترش را در دست گرفت و با قدمهاى آرام و شمرده به سوى خانه خديجه عليه السلام گام بر داشت . (1)
ببينيد پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله اين همه سختيها و مشكلات را در صدر اسلام متحمل شدند تا دين اسلام و قرآن پا بر جا بماند و حتى در موقع عبادت و نماز و راز و نياز بدرگاه خداوند وى را مورد آزار واذيت قرار مى دادند گاهى اوقات صورت مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله را خون آلود مى كردند، گاهى دانهاى مبارك آنحضرت را مى شكند، و گاهى زباله هاى آشغال را بر روى آن حضرت مى ريختند همانطور كه در اين داستان آنرا نقل كرديم ، اما با وجود اين ، آن بزرگوار در برابر همه مشركان ايستادگى كرد، و اسلام را به جهانيان معرفى نموده ، آيا درست است در شرايطى فعلى كشورمان انقلاب اسلامى نام گرفته ، و امنيت در آن حكمفرماست و مقدمات و وسائل نماز در آن مهيا است انسان نسبت به نماز بى تفاوت باشد يا اصلا نماز نخواند! پس جاى دارد كه خود و ديگران را به اين فريضه دينى و الهى دعوت كنيم انشاء الله .

1-  آداب الحرب و الشجاعه ، ص 27 - 26

منبع : کتاب نماز راز دوست


ادامه مطلب


[ یک شنبه 17 مرداد 1395  ] [ 11:28 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

نماز بر روی آب

http://www.axgig.com/images/93130413041753745137.jpg

(( رشيق مادرانى )) گفت : خليفه ، معتضد عباسى ، به من و دو نفر ديگر دستور داد كه به طور كاملا محرمانه به سامرا رفته و وارد خانه امام حسن عسكرى عليه السلام كه از دنيا رفته - بشويد و هر كس را كه در آن خانه يافتيد، به قتل برسانيد و سر او را نزد من بياوريد ما به سامرا رفته و بدون هيچ مشكلى وارد خانه شديم و همه جا را بررسى كرديم ، تا اينكه به پرده اى رسيديم آن را كنار زديم ، سردابى پديدار شد، وارد آن شديم و ديديم كه گويا دريايى از آب است و در انتهاى آن حصيرى روى آب افكنده شده و شخص بسيار زيبايى بر آن نشسته و به عبادت و نماز مشغول است و اصلا توجهى به ما ندارد.
يكى از همراهان ما خواست تا داخل شود و او را دستگير؟ گند، اما درون آب افتاد و چيزى نمانده بود كه غرق شود من دستم را دراز كرده و او را بيرون كشيدم ، و تا يك ساعت بيهوش بود آنگاه رفيق ديگر ما اقدام به رفتن به سوى او را كرد، ولى او هم در آب افتاد و او را هم بيرون كشيديم .
من مات و متحير شده بودم و به او خطاب كرده و گفتم : از خدا و از شما عذر مى خواهم كه مزاحم شدم ! ولى او اعتنايى نكرد و ما بازگشتيم و جريان را براى معتضد گفتيم او به ما گفت : اين جريان و ماجرا بايد پنهان بماند و جايى آن را نقل نكنيد، وگرنه سر شما را از بدن جدا مى كنم . (1)
آرى آن شخص بسيار زيبا كه اينچنين عبادت مى كرد ذخيره خداوند بر روى زمين آقا امام زمان (عج ) بود كه خداوند او را از شر دشمنان تاكنون حفظ نموده است او در آن هنگام مشغول عبادت و نماز بود و اين نماز است كه انسان را در تمام صحنه ها حفظ مى كند، خداوندا! وجود آنحضرت را از هر گونه بليات محافظت فرما، و هر چه زودتر چشمهاى نمازگزاردن را به جمال نوارانيش منور گردان تا نماز را به امامت آن امام هدى اقامه نماييم آمين يا رب العالمين !

1-  محجة البيضاء ج 4 ص 346

منبع : کتاب نماز راز دوست


ادامه مطلب


[ یک شنبه 17 مرداد 1395  ] [ 11:27 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

استدلال آيت الله بروجردی برای نخواندن نماز میت بر رضا شاه ملعون!!

http://www.axgig.com/images/07552943566821750167.jpg

 وقتى رضاشاه از دنيا رفت جنازه او را به مصر انتقال داده و بعد از غسل يكى از قضات اهل سنت بر او نماز خواند جسد او را موميايى كرده در آرامگاه ملك فاروق‏ به گرو گذاردند

 و به محمد رضا تذكر دادند چون فوزيه خواهر ملك فاروق كه زن تو بود طلاق دادى تا تمام حقوق و مهريه را رد نكنى جنازه پدر را دريافت نخواهى كرد بعد از هشت سال وقتى جنازه به قم منتقل شد از آقاى بروجردى درخواست كردند نماز ميت بخواند.

 ايشان فرمود: قاضى اهل سنت بر او نماز خوانده است. اگر من نماز بخوانم از آنجا به ما اعتراض مى‏كنند اگر نماز قاضى اهل سنت صحيح بوده شما چرا نماز خواندى اگر باطل بود چرا او را دعوت كرده‏اند كه نماز بخواند. از اين پاسخ آقاى بروجردى قانع شدند و ديگر نمازى بر او خوانده نشد.

 اکبر دهقان ؛ هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان ؛ نکته ۹۷۶


ادامه مطلب


[ یک شنبه 17 مرداد 1395  ] [ 6:55 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

نماز باران امام رضا (ع)

http://www.axgig.com/images/83152235449985260452.jpg

چقدر هوا گرم است. مدتهاست كه باران نباريده. شايعات تلخي شنيدم. مي‌گويند از وقتي امام رضا(علیه السلام) به توس آمده، ديگر اين شهر روي باران را به خود نديده. خيلي دلم شكست، آنها اشتباه مي‌كنند. امام رضا(علیه السلام) مظهر همه خوبي‌ها هستند. چرا اين آسمان قصد باريدن ندارد؟ خدايا چه مي‌شود؟ اگر باز هم باران نبارد بي‌شك خشكسالي مي‌شود. در همين مدت كوتاه رودها كم آب شده‌اند. چاه‌ها خشكيده‌اند. اگر اين وضع ادامه پيدا كند چه اتفاقي مي‌افتد؟
امروز جمعه است. مأمون از امام كمك خواسته. او از امام(ع) خواسته كه براي نزول باران دعا كنند. امام(ع) فرمودند بگوييد دوشنبه مردم براي نماز باران به بيابان بيايند. وقتي از مردم شنيدم كه دوشنبه باران مي‌آيد خيلي خوشحال شدم. احساس غرور مي‌كردم. اطمينان داشتم كه باران خواهد آمد و آنهايي كه امام(ع) را نشناخته‌اند باز مي‌شناسند.
دوشنبه خيلي‌ها چشم انتظار باران بودند. من دست خواهر كوچكم را گرفتم و همراه جمعيت به راه افتادم. همه آمده بودند چه آنها كه به امام(ع) شك داشتند، چه كساني كه با يقين مي‌رفتند. فضه نگاهش را از من بر نمي‌داشت. پرسيدم: چه شده خواهر كوچولو! فضه گفت: خواهر اگر باران نبارد، اگر ابري توي آسمان پيدايش نشود چه مي‌شود؟ حرفهاي فضه ته دلم را خالي كرد. اما نه! بايد ايمانم را حفظ كنم. با قاطعيت به فضه گفتم: نه خواهر كوچولو مطمئن باش و وقتي باران شروع به باريدن كرد به گوشه‌اي برو تا خيس نشوي.
جمعيت مانند سيل به راه افتاده بود. تا چشم كار مي‌كرد آدم ديده مي‌شد. همه متعجب و نگران به هم نگاه مي‌كردند. چه خواهد شد؟
بعد از نماز، امام بالاي بلندي رفتند و پس از حمد و ثناي خدا، دستها را به سوي آسمان بلند كردند و براي باريدن باران دعا نمودند. چشم‌هايم به خوبي امام(ع) را نمي‌ديد ايشان را در هاله‌اي از اشك مي‌ديدم. خيلي‌ها اشك‌هايشان را مقدمه باراني زيبا قرار داده بودند. فضه زير لب زمزمه مي‌كرد: خدايا به خاطر امام رضا(ع) باران بيايد! امام از مردم خواست به خانه‌هايشان بروند. ابرهاي سياهي شروع به حركت كردند. رعد و برق همه جا را روشن كرده بود. چشم، چشم را نمي‌ديد. همه جا پر از خاكي بود كه بر اثر باد تند از زمين بلند شده بود. دست فضه را در دستهايم مي‌فشردم. به سرعت قدمهايم افزودم. فضه از صداي غرش رعد و برق مي‌ترسيد و هر از گاهي جيغ مي‌كشيد ـ خواهر كي مي‌رسيم من مي‌ترسم؟ ـ عجله كن، راه بيا و نترس. امام(ع) گفت: اين ابرها به كسي آسيب نمي‌رساند، رسالت آنها باران است.
هنوز به خانه نرسيده بوديم كه احساس كردم قطره‌اي لبهاي سرخ و تب دارم را خيس كرد. آري باران بود كه مي‌باريد. از خوشحالي با صداي بلند گريه مي‌كردم. به خانه كه رسيدم مادرم را ديدم كه در وسط حياط ايستاده بود. او چشم‌هاي خيسش را به من دوخت و گفت: دخترم راست مي‌گفتي امام(ع) با خود به توس بركت آورده، اگر امام(ع) به توس نيامده بود چه مي‌شد؟ راستي واقعاً چه مي‌شد؟

(عيون اخبار الرضا شيخ صدوق ص 407)

منبع : راسخون


ادامه مطلب


[ یک شنبه 17 مرداد 1395  ] [ 6:25 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]