شهید ابراهیم هادی و نماز اول وقت

شهید ابراهیم هادی و نماز اول وقت

85581515114156253727.jpg;

 

جمعی از دوستان شهید ابراهیم هادی می گویند: محور همه فعالیتهایش نماز بود.ابراهیم در سخت ترین شرایط نمازش را اول وقت می خواند.بیشتر هم به جماعت و در مسجد میخواند.دیگران هم به نماز جماعت دعوت میکرد.
مصداق این حدیث بود که امیرالمومنین(ع)میفرماید:
هر که به مسجد رفت و آمد کند از موارد زیر بهره گیرد:برادری که در راه خدا با او رفاقت کند.علمی تازه.رحمتی که در انتظارش بوده.پندی که از هلاکت نجاتش دهد.سخنی که موجب هدایتش شود و ترک گناه.
ابراهیم حتی قبل از انقلاب نمازهای صبح را در مسجد و به جماعت می خواند.رفتار او ما را به یاد جمله معروف شهید رجائی می انداخت:به نماز نگویید کار دارم به کار بگویید وقت نماز است.
بهترین مثال آن نماز جماعت در گود زورخانه بود.وقتی کار ورزش به اذان میرسید ورزش را قطع میکرد و نماز جماعت برپا میکرد.
بارها در مسیر سفر یا جبهه وقتی موقع اذان میشد ابراهیم اذان میگفت و با توقف خودرو همه را تشویق به نماز جماعت میکرد.صدای رسای ابراهیم و اذان زیبای او همه را مجذوب خود میکرد.او مصداق این کلام نورانی پیامبر بود که میفرمایند:خداوند وعده فرموده موذن و فردی که وضو میگیرد و در نماز جماعت مسجد شرکت میکند بدون حساب به بهشت ببرد.
ابراهیم با بچه های بسیاری از مساجد محل رفیق بود.از همان دوران جوانی یک عبا برای خودش تهیه کرده بود و بیشتر اوقات با عبا نماز میخواند.
سال 59 بود.برنامه بسیج تا نیمه شب ادامه یافت.دو ساعت مونده به صبح کار بچه ها تموم شد.ابراهیم بچه ها را جمع کرد.از خاطرات کردستان تعریف میکرد.خاطراتش هم جالب بود هم خنده دار.
بچه ها را تا اذان بیدار نگه داشت.بچه ها بعد از نماز جماعت صبح به خانه هایشان رفتند.ابراهیم به مسئول بسیج گفت:اگر این بچه ها همان ساعت میرفتند معلوم نبود برای نماز بیدار میشوند یا نه. شما یا کار بسیج را زود تمام کنید یا بچه ها را تا اذان صبح نگهدارید که نمازشان قضا نشود.
ابراهیم روزها بسیار انسان شوخ و بذله گویی بود.خیلی هم عوامانه صحبت میکرد.اما شبها معمولا قبل از سحر بیدار بود و مشغول نماز شب میشد.تلاش هم میکرد این کار مخفیانه صورت بگیرد. ابراهیم هرچه به این اواخر نزدیک میشد بیداری سحرهایش طولانی تر بود.گویی میدانست در احادیث نشانه شیعه بودن بیداری سحر و نماز شب معرفی کرده اند.
همیشه آیه وجعلنا را زمزمه میکرد.گفتم آقا ابرام این آیه برای محافظت در مقابل دشمن است.اینجا که دشمن نیست!ابراهیم نگاه معنا داری کرد و گفت:دشمنی بزرگتر از شیطان هم وجود دارد؟!
یکبار حرف از نوجوان ها و اهمیت نماز بود.ابراهیم گفت:
زمانی که پدرم از دنیا رفت خیلی ناراحت بودم.شب بعد از رفتن مهمانان به حالت قهر از خدا نماز نخواندم و خوابیدم.به محض اینکه خوابم برد در عالم رویا پدرم را دیدم! درب خانه را باز کرد.مستقیم و با عصبانیت به سمت اتاق آمد.روبروی من ایستاد.برای لحظاتی درست به چهره من خیره شد.همان لحظه از خواب پریدم.نگاه پدرم حرفهای زیادی داشت.هنوز نمازم قضا نشده بود.بلند شدم وضو گرفتم و نمازم را خواندم.
کتاب سلام بر ابراهیم – ص 74
زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌ مزار شهید ابراهیم هادی

خبرگزاری تسنیم


ادامه مطلب


[ چهارشنبه 19 خرداد 1395  ] [ 12:55 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

نماز حضرت آیت الله بهجت به روایت فرزند

نماز حضرت آیت الله بهجت به روایت فرزند
 
28313037534375925689.jpg;


نمازهای ایشان عجیب بود. در نماز پیراهنش از عرق خیس می‌شد؛ حتی در فصل زمستان هم عرق می‌کرد. خدا بیامرزد حمامی زیر گذرخان را؛ پنکه پایه‌داری آورده بود که به سمت ایشان بگذاریم که این‌قدر عرق نکند. وقتی ایشان نماز می‌خواند، گویا داشت جان می‌داد. نماز ایشان از همان دوران جوانی مورد توجه بود....


ادامه مطلب


[ دوشنبه 17 خرداد 1395  ] [ 4:06 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

مرحوم دولابی: ما را بزرگ آفریده است!

مرحوم دولابی: ما را بزرگ آفریده است!

80320067020030850035.jpg;

 

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: پیغمبر اکرم(ص) رهبانیت را منع کرده و فرموده است: در جلوت عبادت کنید و میان خلق خدا و تسلیم خدا باشید. خدا خودش درست می‌کند. حتی کسی رهبانیت اختیار کرده بود پیغمبر دنبالش فرستادند و فرمودند: من زن دارم، گوشت می‌خورم و ... و از این کار نهی فرمودند: لذا رهبانیت در این مذهب نیست.

نماز و عبادت را خیلی طول نده. خیلی هم تعقیبات نخوان. لازم نیست زیاد به خودت فشار بیاوری. استقامت داشته باش. همان وضو را که می‌گیری منتظر باش که خداوند در شب و نیمه شب لطف و عنایتش را نصیب شما کند. «فَانتَظروا انّی مَعَکم مِنَ المنتظرین».
این به همه چیز می‌خورد؛ به فرجهای نیمه شب می‌خورد، به حضور قلبتان با خدای خود می‌خورد، به بهجت و سروری که در شما ایجاد می‌کند تا غم‌های دنیا را نابود کند می‌خورد، به رفع همّ و غمّ دنیا می‌خورد. این‌ها همه فرج است. تشریف آوردن امام زمان(ع) هم فرج است. اگر عالِمی به ناحیه شما بیاید و نطقش روی خدا و پیغمبر و ائمه(ع) بیفتد این‌ها همه فرج خدایی است.

ضعیف‌تر از ما کسی نیست ولی یک مقدار که دقت کنی می‌بینی ما را بزرگ آفریده است. کارهای شما همه بزرگ است. هر که را بخواهی می‌بخشی، گذشت می‌کنی، می‌دهی، برای همه مومنان دعا می‌کنی. این‌ها همه نشانه بزرگی تو است.
وقتی بر پیغمبر خدا صلوات می‌فرستی بر همه انبیا صلوات فرستاده‌ای. یک مقدار که وسیع شویم و در دستگاه خدا فرد شویم، ابتدا می‌ترسیم با خدای خود تماس بگیریم. با خلق خدا هم همین طور.
خداوند نهی کرده است که در دنیا خودت را بفروشی. فرمود: چشم‌هایتان را از دیگران بپوشانید و به آنچه به خودتان داده است بسازید. خداوند کم کم قوایتان را حفظ می‌کند تا از گردنه رد شوید. وقتی در جاده افتادید می‌بینید که خدا مرتب شما را حفظ می‌کند و آزادتر می‌شوید. گویا خدا فقط شما یک نفر را آفریده است.

پی نوشت:

کتاب طوبی محبت – ص 202
مجالس حاج محمد اسماعیل دولابی

منبع:تسنیم


ادامه مطلب


[ یک شنبه 16 خرداد 1395  ] [ 5:39 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

دیدار با شاگرد شیخ‌ رجبعلی‌ خیاط+عکس

دیدار با شاگرد شیخ‌ رجبعلی‌ خیاط+عکس

81170959803206532029.jpg;

حاج سید محمد موسوی کسایی که امروز بیشتر به کسایی شهرت دارد،
می گوید مدتی افتخار شاگردی شیخ رجبعلی خیاط را داشتم گفت: ایشان بین شاگردان معروف به جناب شیخ بود. نمازی ما خدمت ایشان بودیم. در هنگام خواندن سوره حمد، چنان می گریست که صدای گریه بلندشان شنیده می شد و شانه هایشان به شدت می لرزید، بنده این حالت را در هیچیک از بزرگان و علما ندیدم.

شاگرد جناب شیخ در ادامه به بیان خاطره ای پرداخت: حاج محسن اصلانی داماد خانواده ما بود و بنده بعد از پدرم هرچه دارم از ایشان است. بنده و حاج محسن، مدتی افتخار شاگردی شیخ رجبعلی خیاط را داشتیم. بنده مشوق و کمک مرحوم اصلانی در مداحی بودم و او را آوردم در جلسات مداحی. ما حدود ۵۰سال در باقرآباد، قلعه نو، امامزاده ابراهیم، کهریزک و دیگر روستاها می رفتیم و مرحوم اصلانی بدون هیچ چشم داشتی به اهالی آنجا خدمات می داد. صبح جمعه ای که از روستایی برمی گشتیم، رفتیم سرمزار جنا ب شیخ فاتحه ای بخوانیم. در مقبره بسته بود. داشتم فاتحه می خواندم. یاد آن نماز ایشان افتادم. گفتم خدایا اگر آن دو رکعت نماز، همان دو رکعت مقبولی است که در روایات، عامل سعادت و قبولی اعمال بیان شده است، الان جایگاه شیخ را به من بنمایان! ناگهان بوی عطر عجیبی از مقبره شیخ متصاعد شد. به اطراف نگاه کردم کسی را ندیدم. به محسن اصلانی گفتم چیزی عایدت نشد؟ گفت بوی عطر عجیبی استشمام می کنم! دور مقبره گشتیم، همه فضا مالامال از رایحه بهشتی بود. یاد آیه مبارکه «فروح و ریحان و جنة نعیم» افتادم و خدا را شکر کردم.

حاج سید محمد درباره پدرش که در واقع استادش هم بوده گفت: من ۴۵ سال در خانه پدرم زندگی کردم و این بخاطر شدت علاقه بین ما بود. در این مدت حتی یکبار ندیدم نماز شب ایشان قضا شود. هنگام فوت کنار تخت پدرم بودم. گفتم منتظر کسی هستید؟ گفت بله. گفتم چه کسی؟ گفت حسین! و گفت: ای حسین ۶۰سال اسمت را به پاکی بردم، کربلا هم آمدم، حالا باید بیایی! چند لحظه گذشت. با اینکه در روزهای آخر چشمانش بسته بود، ناگهان چشمانش را بازکرد. به سمت پنجره که روبه قبله بود نگاه کرد و لبخندی زد و چشمانش را بست.

منبع:عقیق


ادامه مطلب


[ یک شنبه 16 خرداد 1395  ] [ 5:28 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]