وقتی محدث قمی امامت خود را برای نماز جماعت قبول نداشت
وقتی محدث قمی امامت خود را برای نماز جماعت قبول نداشت
یکی از علما نقل می کرد: سالها پیش در ماه مبارک رمضان از جناب محدث قمی تقاضا کردیم در مسجد گوهرشاد مشهد اقامه نماز جماعت را تقبل کنند که با اصرار و پافشاری پذیرفتند.
چند روز نماز ظهر و عصر در یکی از شبستانهای آن مسجد به امامت ایشان برگزار شد و هر روز تعداد جمعیت نمازگزاران بیشتر می شد تا اینکه تعداد مأمومین مرحوم قمی فوق العاده زیاد شد.
یک روز پس از آنکه نماز ظهر برگزار شد، مرحوم قمی به من که در صف اول و نزدیک ایشان بودم گفتند: من امروز نمی توانم نماز عصر بخوانم و رفتند و دیگر تا آخر ماه مبارک رمضان آن سال برای نماز نیامدند.
خدمت ایشان رفتم و علت را جویا شدم فرمودند: حقیقت این است در رکعت چهارم متوجه شدم صدای اقتدا کنندگان از محلی بسیار دور به گوش می رسید که می گفتند: یا الله! یا الله! یا الله! ان الله مع الصابرین، و این توجه مرا به زیادی جمعیت اقتدا کننده جلب کرد و در من شادی و فرحی ایجاد کرد، خلاصه خوشم آمد که این جمعیت این اندازه زیادند و در خلوص نیتم شک کردم.
بنابراین من برای امامت اهلیت ندارم! ۱
عبادت به اخلاص نیت نکوست وگر نه چه آید به بی مغز پوست؟ ۲
۱. با اقتباس و ویراست از کتاب داستانهایی از علما
۲. سعدی
ادامه مطلب
هرگز نماز را کوتاه نمیکردم اگر چه جانم را از دست میدادم
هرگز نماز را کوتاه نمیکردم اگر چه جانم را از دست میدادم
در يكي از جنگها كه پيامبر همراه لشكر بودند، در شبي كه پاسباني لشكر اسلام بر عهدهي عباد بن بُشر و عمّار ياسر بود، نصف اول شب نصيبِ،عباد گرديد و نصف دوم نصيب عمار، پس عمار خوابيد و تنها بُشر بيدار بود و مشغول نماز گرديد در آن حال يكي از كفار به قصد شبيخون زدن به لشكر اسلام برآمد به خيال اينكه پاسباني نيست و همه خوابند از دور عباد را ديد ايستاده و تشخيص نميداد كه انسانست يا حيوان يا درخت براي اينكه از طرف او نيز مطمئن شود تيري به سويش انداخت تير بر پيكر عباد نشست و او اَبداً اعتنايي نكرد، تير ديگري به او زد و او را سخت مجروح و خونين نمود باز حركت نكرد تير سوم زد پس نماز را كوتاه نمود و تمام كرد و عمار را بيدار نمود عمار ديد سه تير بر بدن عباد نشسته و او را غرق در خون كرده گفت: چرا در تير اول مرا بيدار نكردي عباد گفت: مشغول خواندن سورهي كهف در نماز بودم و ميل نداشتم آن را ناتمام بگذارم و اگر نميترسيدم كه دشمن بر سرم برسد و صدمهاي به پيغمبر برساند و كوتاهي در اين نگهباني كه به من واگذار شده كرده باشم هرگز نماز را كوتاه نميكردم اگر چه جانم را از دست ميدادم.
سفينة البحار، ج2، ص145.
ادامه مطلب
درخت خشکیده
درخت خشکیده
وقتی پیامبر از مکه به مدینه هجرت کردند با یاری مسلمانان مکه و مدینه مسجدی را بنا کردند. در گوشه این مسجد درخت خشکیده ایی قرار داشت هر وقت پیامبر برای مردم سخنرانی می کرد به این درخت تکیه می زد.
هیچ کدام از مسلمانان نمی دانستند که این درخت خشک حضور پیامبر را در کنار خود احساس می کند و به وجود ایشان در نزدیکی خودش افتخار می کند.
روزی یکی از یاران پیامبر به ایشان گفت: یا رسول الله! اجازه می فرمایید که برای شما منبری بسازم که سه پله داشته باشد و مسلمانان شما را بهتر ببینند؟!
پیامبر با این پیشنهاد موافقت کرد او مشغول ساختن منبر پیامبر شد. وقتی منبر آماده شد و پیامبر برای اولین بار روی آن نشست و مشغول حرف زدن با مردم شد صدای ناله ای تلخ به گوش رسید. پیامبر بلند شد و از منبر پایین آمد و درخت را در آغوش گرفت صدای ناله قطع شد. مردم فهمیدند درخت از دوری پیامبر ناله می کرده است از آن روز به بعد مردم آن درخت را «حنانه» یعنی نوحه گر(ناله کننده) نامیدند.
امروز هم در مسجد پیامبر در جای این درخت خشک ستونی به نام ستون «حنانه» وجود دارد که زائران در کنار آن نماز می خوانند و با خدا راز و نیاز می کنند.
منبع: ال البیت
ادامه مطلب
معنویت و روحانیت ایشان در نماز فوق العاده مرا مجذوب می كرد
معنویت و روحانیت ایشان در نماز فوق العاده مرا مجذوب می كرد
من بچه كه بودم، مكبر مرحوم آیت الله العظمی شاه آبادی در مسجد جامع بازار بودم، ایشان به قدری در خواندن حمد و سوره در نماز حالت روحانی و ملكوتی پیدا می كردندكه من با همان عالم كودكی كه داشتم جذب این حمد و سوره خواندن ایشان می شدم و معنویت و روحانیت ایشان در نماز فوق العاده مرا مجذوب می كرد، به گونه ای كه یادم می رفت تكبیر را بگویم.(1)
1. به نقل از حاج مهدی فداقی، مكبر مسجد جامع بازار
ادامه مطلب