«چه شبنمی است كه در بحر میكشد رقمی»
«چه شبنمی است كه در بحر میكشد رقمی»
حکیم فرزانه و مفسر گرانمایه قرآن، آیت الله جوادی آملی، در زمینه اسرار نماز، کتاب گرانسنگی با همین نام به زبان عربی به رشته تحریر درآورده اند که به فارسی نیز برگردانده شده است.
در فصول پایانی کتاب یاد شده، معظم له در تبیین راز تسلیم (سلام دادن) در پایان نماز، لطیفه ای عرفانی و معرفت زا از محی الدین عربی، معروف به شیخ اکبر، آورده اند که بسی ژرف و نکته آموز است:
«صاحب الفتوحات المكیة را كه بعد از وی هرچه در زمینه معارف و اسرار، به تازی و فارسی، یا نظم و نثر، تصنیف یا تألیف شده است، نسبت به نوشتار شیخ اكبر «چه شبنمی است كه در بحر میكشد رقمی»، درباره سرّ سلامِ پایانی، لطیفهای است به یاد ماندنی كه آن را مرحوم قاضی سعید قمی، به عنوان «قال بعض أهل المعرفة» ، بدون تعیین نام آن قائل نقل نمود. اصل كلام محی الدین در فتوحات چنین است: «سلام نمازگزار درست نیست، مگر آنكه در حال نماز از ما سوی الله غایب شده و با خداوند مناجات كند؛ هنگامی كه از نماز منتقل میشود و موجودهای خلقی را مشاهده مینماید، چون غایب از آنها بود و تازه در جمع آنها حاضر میشود؛ لذا بر آنان سلام میكند، و اگر نمازگزار همواره با موجودهای خلقی بوده و حواس او متوجه مردم بود، چگونه بر آنها سلام مینماید، زیرا كسی كه در جمع دیگران هماره حاضر است، به آنها سلام نمیكند و این نمازگزار، باید شرمنده شود، چون با سلام خود ریاكارانه به مردم نشان میدهد كه من در نزد خدا بودم و تازه به جمع شما پیوستم...، و سلام عارف برای انتقال از حالی به حال دیگر است؛ یك سلام بر منقول عنه، و یك سلام بر منقول الیه... ».
وی آنگاه ادامه می دهد:
و از روایت عبدالله بن فضل هاشمی از حضرت امام صادق(علیهالسلام) استفاده میشود كه سلام نشانه ایمنی است؛ هم از طرف سلام كننده و هم از طرف جواب دهنده، و همین نشانه در پایان نماز، به منظور تحلیل كلام آدمی كه با «تكبیرةالإحرام» حرام شده بود، و به قصد در امان بودن نماز، از چیزی كه او را تباه كند، قرار داده شد، و سلام اسمی از اسمای خداست، و از طرف نمازگزار، بر دو فرشته موكل خدایی فرستاده میشود.
1ـ اسرار العبادات، ص119.
2 ـ الفتوحات المكیة، ج1، ص432.
3ـ وسائل الشیعه، ج 6، ص 418.
4- ترجمه اسرار الصلواة
ادامه مطلب
ابوعلي سينا و نماز
ابوعلي سينا و نماز
مرحوم کافي(ره) در اربعين کرج، حين يکي از سخنراني ها مي گويد: يک روز که در همدان براي مطالعه در کتابخانه ي نزديک قبر بو علي سينا رفته بودم، کتابي را برداشتم و تاريخجه ي حالات بو علي سينا را خواندم. بو علي سينا با آن مغز متفکر، با آن مغز شکافنده ي مشکلات علمي، هضم کننده ي معظلات، با آن فکر و هوش و استعداد مي گويد:« هروقت به مشکلي از مشکلات علمي گير مي کردم و مغزم تيغش کند مي شد، نمي توانست ببرد و مي ماندم و معمايي غير قابل حل براي من مي شد و به هدف و جان حرف نيم توانستم برسم، پا مي شدم. مي آمدم وضو مي گرفتم، يک مقداري تربت امام حسين(ع) مي گذاشتم جلويم و مقابل قبله مي ايستادم و دو رکعت نماز مي خواندم و پناه به خداي عقل، به خداي فهم مي بردم. از دهنده ي عقل و مغز و فهم استمداد مي کردم و حل اين مشکل علمي را از او مي خواستم. بعد از نماز با يک توجه و توسل به خدا، دوباره صفحه را مطالعه مي کردم، الهامات مقزي و فکر ي به من مي شد و مشکلات علمي من حل مي شد.»
ببينيد غرور علمي اورا با آن همه علم و دانش نگرفته است. مي گويد: هروقت به مشکلات عقلي و علمي گير مي کردم، پناه به نماز و بندگي خدا مي بردم.
منبع: کتاب گنجينه معارف1، محمد رحمتي شهرضا، ص741
ادامه مطلب
پس از امام جماعت نماز مي کرد
پس از امام جماعت نماز مي کرد.
نقل است که بايزيد بسطامي، از پس امامي نماز مي کرد. پس امام گفت: ياشيخ! تو کسبي نمي کني و از کسي چيزي نمي خواهي. از کجا مي خوري؟ بايزيد گفت: صبرکن تا نماز قضا کنم، که نماز از پي کسي که روزي دهنده را نداند، روانبود.
منبع: تذکره الاوليا، ص181
ادامه مطلب
آرامش در نماز
آرامش در نماز
در یكی از جنگها كه پیامبر همراه لشكر بودند، در شبی كه پاسبانی لشكر اسلام بر عهدهی عباد بن بُشر و عمّار یاسر بود، نصف اول شب نصیبِ،عباد گردید و نصف دوم نصیب عمار، پس عمار خوابید و تنها بُشر بیدار بود و مشغول نماز گردید در آن حال یكی از كفار به قصد شبیخون زدن به لشكر اسلام برآمد به خیال اینكه پاسبانی نیست و همه خوابند از دور عباد را دید ایستاده و تشخیص نمیداد كه انسانست یا حیوان یا درخت برای اینكه از طرف او نیز مطمئن شود تیری به سویش انداخت تیر بر پیكر عباد نشست و او اَبداً اعتنایی نكرد، تیر دیگری به او زد و او را سخت مجروح و خونین نمود باز حركت نكرد تیر سوم زد پس نماز را كوتاه نمود و تمام كرد و عمار را بیدار نمود عمار دید سه تیر بر بدن عباد نشسته و او را غرق در خون كرده گفت: چرا در تیر اول مرا بیدار نكردی عباد گفت: مشغول خواندن سورهی كهف در نماز بودم و میل نداشتم آن را ناتمام بگذارم و اگر نمیترسیدم كه دشمن بر سرم برسد و صدمهای به پیغمبر برساند و كوتاهی در این نگهبانی كه به من واگذار شده كرده باشم هرگز نماز را كوتاه نمیكردم اگر چه جانم را از دست میدادم.[1]
[1] . سفینه البحار، ج2، ص145.
ادامه مطلب