حمامی بی نماز
حمامی بی نماز
یکی از بزرگان میگفت: در تهران در یکی از حمامها، در سرحمام آن، خادمی بود که او را «پادو» میگفتیم. او نماز و روزه بجا نمیآورد! روزی نزد یکی از معمارها آمد و گفت:«میخواهم برایم حمامی بنا کنی».
معمار گفت: تو از کجا پول میآوری؟ گفت: تو چکار داری، پول بگیر و حمام بساز. پس آن معمار، حمامی برای او ساخت که به نام او معروف بود.
«مرحوم حاج میرزا خلیل» فرمود: وقتی در نجف اشرف بودم، در خواب دیدم که «علی طالب» به نجف اشرف به «وادی السلام» آمده، پس من تعجب کردم و گفتم: تو چگونه به این مکان شریف آمدهای و حال آنکه تو نه نماز میخواندی و نه روزه میگرفتی؟
گفت: ای فلانی! وقتی من مردم؛ مرا با غل و زنجیر گرفتند تا به سوی عذاب الهی ببرند اما «حاج ملا محمد کرمانشاهی»، (ایشان از علمای تهران بود) - جزاه اللّه خیرا - فلانی را نایب گرفت و او برای من حج بجا آورد و فلانی را اجیر کرد برای نماز و روزه من و برای من فلان و فلان زکات و ردّ مظالم داد و دیگر چیزی بر ذمّه من نگذاشت مگر اینکه ادا کرد و مرا از عذاب، خلاص نمود، خداوند جزای خیرش دهد.
پس من هراسان از خواب بیدار شدم و از آن خواب تعجب کردم تا اینکه بعد از مدتی، جماعتی از تهران آمدند و من از ایشان احوال «علی طالب» را پرسیدم. پس مرا خبر دادند به همان که در خواب دیده بودم، حتی اشخاصی که برای حج، نماز و روزه او نایب شده بودند مطابق بودند با آنچه در خواب به من خبر داده شده بود. در این حال، از صدق رؤیای خود تعجب کردم.
**داستانهای پراکنده از آثار شهید دستغیب، ج 3، ص 32 و 33.***
ادامه مطلب
یک خاطره
یک خاطره
این خاطره را هرگز فراموش نمیکنم که سالها پیش، روزی با پدر، و مادر و خانوادهام به مشهد رفتیم، در بازگشت از مشهد دیر وقت بود که به یکی از شهرهای مازندران رسیدیم. مسجدها بسته بود و در مهمانخانه آن شهر نیز فقط یک اطاق وجود داشت پدرم (که خدا رحمتش کند) بسیار مقید به نماز بود، وقت نماز که میشد، یک تلاطم درونی پیدا میکرد، دیدم او شام نمیخورد و میخواهد ابتدا نماز بخواند، لذا به دنبال مسجد رفتم اما درب مسجد بسته بود و آب هم در دسترس نبود، مجبور شدیم از آبی که برای آشامیدن به همراه داشتیم، استفاده کنیم، وضو گرفتیم و در پیاده رو مشغول خواندن نماز شدیم. تنها یک پیرمرد و یک پیرزن نیز با ما نماز خواندند؛ یعنی از چهل نفر مسافری که با ما بودند تنها شش نفر نماز خواندند، سپس به راه خود ادامه دادیم. آری، اینان از کجا می آمدند؟ از مشهد مقدس**جهاد با نفس، ج 3، ص 25 (با اندکی تصرف)*** از زیارت امامی که وقتی در «سرخس» زندانی بود، روزی هزار رکعت نماز میخواند. پس آیا سزاوار نیست ما نیز حداقل در اهمیت دادن به نمازهای پنجگانه - چه در سفر و چه در حضر - پیرو آن حضرت باشیم؟ به قول مولوی:
یک دسته گلت کو اگر آن باغ بدیدت - یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایی
ادامه مطلب
صرف نظر کردن از بلیط هواپیما به خاطر نماز
صرف نظر کردن از بلیط هواپیما به خاطر نماز
یکی از آقایان میگفت: پسر عمویی دارم که برای تجارت، بین ایران و اروپا رفت و آمد میکند. روزی در یکی از فرودگاهها به ساعت خود نگاه میکند و میبیند که اگر سوار هواپیما شود، در بین راه نمازش قضا میشود؛ زیرا آفتاب غروب خواهد کرد و از طرفی، چیزی به پرواز هواپیما باقی نمانده است لذا تصمیم میگیرد هر طور شده نمازش را بخواند. در این هنگام تمام مسافرین، سوار هواپیما شده و هواپیما آماده پرواز میگردد اما چون یک مسافر کم داشته مدیر پرواز کمی انتظار میکشد تا اینکه پسر عمویم را در سالن فرودگاه در حال نماز مییابند. به او گفته میشود که مسافرین هواپیما معطل تو هستند، فوراً سوار شوید، ولی پسر عمویم میگوید: هنوز نماز عصرم باقی است. و اگر آن را نخوانده و سوار هواپیما شوم حتماً قضا خواهد شد. مدیر پرواز میگوید: ما نمیتوانیم از ساعت پرواز تأخیر کنیم و این برخلاف مقرّرات است و اگر شما سوار نشوید و هواپیما حرکت کند، پول بلیط خود را از دست دادهاید، پسرعمویم توجهی نکرده و به ادامه نماز میپردازد، ولی وقتی از نماز فارغ میشود، مدیر پرواز به او میگوید ما مقررات پرواز را به خاطر ایمان شما شکستیم و منتظر شدیم تا نمازت را تمام کنی؛ زیرا کسی که به خاطر نماز از پول بلیط خود میگذرد، شایسته احترام و انتظار است.
**نقش عبادت در سازندگی انسان، امین شیرازی، ص 41 و 42.***
ادامه مطلب
پافشاری در اقامه نماز و پاداش نیکوی آن
پافشاری در اقامه نماز و پاداش نیکوی آن
«آقا سید محسن» را در دمشق مدرسه ای است که محصلین شیعه در آنجا زیر نظر آن جناب، تحصیل میکنند، از جمله شاگردان مدرسه، صاحب همین حکایت است و آن این است که «حاج سید احمد مصطفوی» از تجار قم، پسر مرحوم «حاج سید علی»، از خود آقا سید محسن نقل کرده که یکی از تربیت یافتگان مدرسه ما برای تحصیل علم طب به آمریکا مسافرت نموده بود. از آنجا کاغذی برای من نوشته بود که چند روز قبل شاگردان مدرسه ما را امتحان میکردند و من نیز رفتم تا امتحان بدهم، مدتی نشستم تا نوبت به من برسد، اما نوبت من نرسید تا اینکه دیر وقت شد، دیدم اگر بنشینم، نمازم قضا میشود لذا برخاستم تا بروم نماز بخوانم اما حاضرین در مجلس گفتند به کجا میروی؟ اکنون نوبت تو میرسد.
گفتم من یک تکلیف دینی دارم که وقتش میگذرد. گفتند: امتحان هم وقتش میگذرد و تنها همین یک جلسه برای امتحان برگزار شده و دیگر جلسهای تشکیل نخواهد شد و بدانکه برای خاطر تو نیز جلسه ویژهای تشکیل نمیدهند، آنگاه مجبور میشوی تا امتحان دوره دیگر، معطل بمانی. گفتم هر چه بادا باد، من از تکلیف دینی خود صرف نظر نمیکنم.
از قضا هیأت ممتحنه متوجه شده بودند که من به قدر ادای وظیفه دینی غیبت اختیار کرده ام لذا انصاف داده اظهار کرده بودند که این شخص در وظیفه خود جدی است، پس روا نیست که او را معطل بگذاریم، برای قدردانی از آنکه عمل به وظیفه نموده، باید جلسه ی ویژه برای امتحان او تشکیل بدهیم، این بود که جلسه دیگری برای امتحان من ترتیب دادند و من حاضر شده و امتحان دادم.
**الکلام یجرالکلام، ج 2، ص 35 و 36.***
ادامه مطلب