تو در زمره عبادت کنندگان واقعی هستی

تو در زمره عبادت کنندگان واقعی هستی.

22818885540818155006.jpg;

شخصی مشغول نماز شد هنگامیکه به آیه ایاک نعبد ( یعنی ای خدا تنها تو را عبادت می کنم) رسید با خود گفت: آیا واقعا راست می گویم؟ خدا را عبادت می کنم یا نه؟
در درون خود نتیجه گرفت که نه.، غیر خدا را عبادت می کند.

توبه کرد و از مردم کناره گرفت، سپس مشغول نماز شد ، وقتی که به آیه ایاک نعبد رسید با خود گفت: دروغ می گویی، تو زن خویش را عبادت میکنی.
زنش را طلاق داد سپس مشغول نماز شد، همینه به آیه ایاک نعبد رسید با خود گفت دروغ می گویی تو مال خود را عبادت می کنی.

تمام مال خود را در راه خدا صدقه داد پس از آن مشغول نماز شد، وقتی که به آیه ایاک نعبد رسید با خود گفت: دروغ می گویی تو لباس خود را عبادت می کنی.

لباس را جز لباسی که به او در نماز محتاج بود در راه خدا صدقه داد، هنگامی که نماز را شروع نموده و به آیه مذکور رسید و به ذهن و درون خود متوجه شد، با خود گفت: صدقت فانت من العابدین خقیقة اینک راست می گویی و تو در زمره عبادت کنندگان واقعی هستی.


منبع: پندهای جاویدان، مولف: محمد محمدی اشتهاردی

 


ادامه مطلب


[ سه شنبه 20 بهمن 1394  ] [ 3:04 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

گریه‌های مکرر

گریه‌های مکرر
94964520463888899256.jpg;

 حاج میرزا جواد ملکی تبریزی واقعا اهل تهجّد بود. در حالات او نوشته اند: هنگامی که برای تهجد برمی خاست، در بسترش صدا به گریه بلند می‌کرد و آیات «اِنّ فی خَلْقِ السَّمواتِ وَالارض...‌» 1رامی‌خواند و سر به دیوار می‌گذاشت و مدّتی گریه می‌کرد، سپس به تطهیر رفته وباز می‌گشت و پیش از وضو گرفتن، گریه می‌کرد، و خلاصه از هنگام بیدار شدن تا آمدن به محل نماز و خواندن نماز شب، چند جا می‌نشست و بر می‌خاست و می‌گریست و چون به محل نماز می‌رسید، دیگر حالش قابل وصف نبود.2

1 آل عمران/190.
2 لقاء اللّه، میرزا جواد ملکی تبریزی، ترجمه احمد فهری، ص128.


ادامه مطلب


[ سه شنبه 20 بهمن 1394  ] [ 3:01 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

کودکی که در آتش نسوخت!

کودکی که در آتش نسوخت!
 

کودکی که در آتش نسوخت!


  در زمان حضرت عیسى(علیه‎السلام)، زنى صالح و عابد، زندگی می کرد. وی وقتی زمان نماز فرا مى‎رسید، هر کارى که داشت رها و به نماز مشغول مى‎شد. روزى هنگام پختن نان، مؤذّن بانگ نماز فرا داد. زن نان پختن را رها کرد و به نماز مشغول شد؛ چون به نماز ایستاد،  شیطان در وى وسوسه کرد که: «تا تو از نماز فارغ شوى، نان‎ها همه می‎سوزند.» زن به دل جواب داد: اگر همه نان‎ها بسوزد بهتر است که روز قیامت تنم به آتش دوزخ بسوزد.  بار دیگر شیطان وسوسه کرد که: پسرت در تنور افتاد و سوخت، زن در دل جواب داد: اگر خداى متعال قضا را بر این قرار داده که من در حین نماز و پسرم به آتش دنیا بسوزد؛ من به قضاى خداى تعالى راضى هستم و از نماز فارغ نمى‎شوم که خداوند خود، فرزندم را از آتش نگاه دارد.  شوهر زن به خانه آمد، زن را در حال نماز دید، و نان‎ها را در حالی که نسوخته بودند در تنور دید. و فرزندش را دید که در آتش بازى می کند و یک تار مویش نیز نسوخته است، و به قدرت خداوند، آتش بر وى بوستان گشته است.  چون نماز زن تمام شد، شوهر دست وى گرفت و نزدیک تنور آورد و در تنور نگریست، فرزند را به سلامت دید و نان‎ها را نیز نسوخته دید. مرد در عجب ماند و خدا را شکر کرد، و زن نیز سجده شکر کرد.   مرد، به همراه فرزندش به نزد حضرت عیسى(علیه‎السلام) رفت و جریان را به حضرت گفت. حضرت عیسى گفت: برو از زنت بپرس که چه معامله‎ای با خدا کرده است و چه رازی با خدا دارد؟  چرا که اگر مردی این کرامات را داشت به وی وحی می‎شد. شوهر نزد زن آمد و از راز این جریان پرسید. زن گفت:  - کار آخرت را در مقابل کار دنیا جلو انداختم.  - هرگز بدون طهارت نبودم.  - چون وقت نماز می‎شد همه کارها را رها می‎کردم و مشغول نماز می‎شدم.   - هر کس به من جفا می‎کرد و دشنام می‎داد، کینه‎ای از وى به دل نمی‎گرفتم و به او پاسخی نمی‎دادم و به خدا واگذار می‎کردم.   - به قضاى الهی راضى بودم.  - فرمان خدا را تعظیم داشته و اطاعت می‎کردم.   - بر مردم رحم داشتم .   - نماز شب و نماز ظهر را ترک نکردم.  حضرت عیسى(علیه‎السلام) فرمود: اگر این زن مرد بود پیامبر می‎شد.(کنایه از این که این اعمال، کارهای پیامبران است.)  مسئله نسوختن طفل در تنور آتش، مسئله‎اى است که دو بار قرآن مجید بر آن شهادت داده است، یکى حضرت ابراهیم(علیه‎السلام) در زمان نمرود و دیگر در مورد حضرت موسى(علیه‎السلام) در دوران کودکى در عصر فرعون.  مسلم است که هر کس با تمام وجود تسلیم خداوند شود، خداوند هر مشکلى را برایش سهل و آسان و هر چیزى را به فرمان او در می‎آورد. چنانچه فرموده‎اند: «اَلْعَبُودِیَّةُ جُوْهَرَةٌ کُنْهُهَ الرُّبُوبِیَّةُ؛ بندگى، حقیقتى است که در ذات آن مالکیت بر هر چیز نهفته است.» 
 برگرفته از عرفان اسلامی (شرح جامع مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)، ج 2، حسین انصاریان.  a


ادامه مطلب


[ سه شنبه 20 بهمن 1394  ] [ 2:44 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

بهلول گروهى را دید که مسجدى مى سازند

  بهلول گروهى را دید که مسجدى مى سازند

63096659244349059367.jpg;

  بهلول گروهى را دید که مسجدى مى سازند و ادعا مى کنند که براى خداست ، او بر سنگى نوشت : بانى این مسجد بهلول است و آنرا شبانه بر در مسجد نصب کرد. روزبعد که کارگران سنگ را دیدند به هارون الرشید ماجرا را گفتند او بهلول را حاضر کرد و پرسید چرا مسجدى را که من مى سازم به نام خودت کرده اى ؟

بهلولگفت اگر تو مسجد را براى خدا مى سازى بگذار نام من بر آن باشد خدا که مى داند بانى مسجد کیست ، او که در پاداش دادن اشتباه نمى کند. اگر براى خداستچه نام من باشد چه نام تو این که مهم نیست . بهلول با این کار به او فهماند که قصد قربت ندارد بلکه قصد شهرت و نام دارد. به همین جهت قرآن اعمال کفار را به سراب تشبیه مى کند که بنظر آب مى آید امّا واقعیتى ندارد: (وَالَّذینَ کَفَروُا اَعْمالُهُم کَسَرابٍ بِقیعَة یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً) [18]

اعمال کافران همچون سرابى است در بیابان خشک ، که انسان تشنه آنرا آب مى پندارد.

اصولا اسلام ، عملى را صالح مى داند که هر چهار عنصر آن نیک باشد: عمل ، انگیزه ، وسیله و شیوه .

نهتنها در ابتداى کار قصد قربت لازم است ، بلکه در طول عمل باید قصد قربت دوام داشته باشد، والاّ کلّ عمل باطل است . اگر موتور هواپیما حتى دقیقه اىاز کار بیفتد سقوط حتمى است . شرک و ریا در نیّت ، حتى اگر یک لحظه باشد تمام عمل را حبط و نابود مى کند.

[18] - سوره نور، آیه 39.

 


ادامه مطلب


[ سه شنبه 20 بهمن 1394  ] [ 6:39 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]