پیدا کردن گمشده به هنگام نماز

 پیدا کردن گمشده به هنگام نماز

39365037110027993143.jpg;
 

الوالعبّاس جوالقى روزى جوالى به کسى داد و فراموش کرد به چه کسى داده است . هر چه اندیشید، یادش نیامد. روزى به نماز ایستاده بود، یادش ‍ آمد که جوال خود را به چه کسى داده است . به دکان رفت و به شاگرد خود گفت : ((یادم آمد که جوال را به چه کسى داده ام .))
شاگردش گفت : ((چگونه یادت آمد؟))
الوالعباس گفت : ((در نماز یادم آمد.))
شاگرد گفت : ((اى استاد، به نماز خواندن مشغول بودى یا به جوال جستن ؟))
الوالعبّاس متوجّه کار بدش شد و دکان را رها کرد و به طلب علم پرداخت و چندان علم بیاموخت تا مفسّر قرآن شد. (1)
هنگام نماز، حواس نمازگزار باید از تشتّت و پراکندگى بدور باشد و در یک چیز خلاصه گردد. آرى باید قلب متوجه یک چیز باشد و آن فقط خداست و بس ، که اگر از خدا غافل گردد ناچار خشوع و حضور قلب در غیر خدا خلاصه مى شود.


1- تفسیر ابوالفتح رازى ، ج 8، ص 123.


ادامه مطلب


[ یک شنبه 20 دی 1394  ] [ 8:40 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

استاد

استاد

18690250827847476642.jpg

فصل گرم تابستان بود. مردم قزوین در انتظار آمدن مرجع و مرید خود بودند. آخر شنیده بودند که او برای دیدن برادرش، حاج محمد صالح، از نجف اشرف به قزوین می آید و چند روزی را در آن شهر اقامت می گزیند. سرانجام انتظار به پایان رسید و شیخ جعفر کاشف الغطاء، در میان استقبال پرشور مردم وارد شهر شد. حاج محمد تقی برغانی قزوینی که از دانشمندان مشهور دوران خود بود نیز در این سفر، او را همراهی می کرد. سرانجام آن دو به منزل حاج محمد صالح رفتند و در آنجا منزل گزیدند. حیاط آن خانه بسیار بزرگ بود و بوستانی سرسبز داشت. آن شب اهل منزل برای رهایی از گرما به حیاط رفته و هر کدام در گوشه ای از حیاط خوابیدند. نیمه های شب، کاشف الغطاء طبق عادت شب های گذشته برای ادای نماز شب از خواب برخاست. با خود گفت: «بهتر است حاج محمد تقی را نیز بیدار کنم تا از فضیلت نماز شب بی بهره نماند.» پس به نزد او رفت و آرام آرام او را صدا زد. حاج محمد تقی که از این سفر طولانی بسیار خسته بود و در آن لحظه حاضر نمی شد لذت خواب شیرین را با چیز دیگری عوض کند، برای اینکه شیخ جعفر دوباره او را صدا نزند گفت: «همین الآن بلند می شوم و دوباره سر بر بالین گذاشت و به خواب فرو رفت، ولی لحظه ای بیش نگذشته بود که با نوایی حزین، ولی بسیار دلنشین از خواب برخاست. صدا آن قدر آشنا و جذاب بود که کاملاً خواب را از سرش بیرون رانده و شیرینی و لذت آن را از یاد برده بود و به سوی آن آوای دلنشین روانه شد. می خواست بداند در آن هنگامه شب، کیست که این چنین زیبا و دل انگیز با معبود خویش راز و نیاز می کند و او را می خواند. سرانجام در گوشه ای از باغ، صاحب صدا را یافت. آری، آن صدای دلنشین شیخ جعفر بود که به نماز شب ایستاده بود. آوای مناجات استاد، آن شب، چنان تأثیری در وجود شاگرد گذاشت که تا آخر عمر سحرگاهان با آن صدای ملکوتی برای نماز شب از خواب بر می خاست و به راز و نیاز با پروردگار مشغول می شد.1


1. زندگى نامه سید عبداللّه شبّر، ص 30.


ادامه مطلب


[ یک شنبه 20 دی 1394  ] [ 8:38 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

الگوی جشن تکلیف

الگوی جشن تکلیف
 
88506352809077521891.jpg

جشن بزرگی از طرف عالم شهر، در منزل او، برپا خواهد شد. این خبر در مسجد اعلام شد و همه برای شرکت در آن مجلس اعلام آمادگی کردند. روز بعد، مردم پس از نماز مغرب و عشا، گروه گروه به سوی منزل سیّد بن طاووس حرکت کردند. در مسیر از یکدیگر مناسبت جشن را می پرسیدند، ولی همه اظهار بی اطلاعی می کردند. تنها احتمال می دادند و حدس هایشان را بیان می کردند. هر یک از مناسبتی سخن به میان می آورد. در آن میان یک نفر هم گفت: «شاید هم مناسبتی باشد که ما از آن بی اطلاعیم. صبر می کنیم و منتظر می مانیم تا دلیل آن برای ما روشن شود». منزل سیّد بن طاووس پر از جمعیت شده بود. بر روی در و دیوار و در راهروی منزل گل های زیبا و خوشبو به چشم می خورد. عالمان زیادی در بالا و گوشه و کنار اتاق نشسته بودند و زیبایی و معنویت ویژه ای در آن مجلس وجود داشت. خود سید بن طاووس که میزبان بود، در کنار دیگر عالمان مجلس، خنده بر لب داشت. گاهی نیز با اطرافیان مزاح می کرد و دیگران را نیز می خنداند. هنوز هیچ کس از قصد سید بن طاوس در برگزاری این جشن خبر نداشت. حتی عالمانی که در کنار او نشسته بودند. سکوت سیّد تاب تحمّل را از حاضران ربود و سبب شد یکی از حاضران به انتظار پایان دهد: «استاد! تا آنجا که ما اطلاع داریم، مناسبتی برای جشن امشب وجود ندارد. اگر ما را از مناسبت این جشن با خبر سازی، خوشحال می شویم». سید بن طاووس با همان لبان خندان گفت: «امروز یکی از بهترین روزهای عمر من است، من سال ها پیش در چنین روزی به سن تکلیف رسیدم و لیاقت آن را پیدا کردم که مورد خطاب خداوند رحمان باشم و به ادای تکلیف الهی بپردازم. به همین سبب، من این روز را جشن می گیرم.» حاضران در مجلس نخست تعجب کردند؛ چون تا آن موقع همه جور جشن دیده بودند، غیر از جشن تکلیف و این سبب شد که عده ای تشویق شوند و به فکر جشن تکلیف برای فرزندانشان باشند؛ یعنی در نه سالگی برای دختران و پانزده سالگی برای پسرانشان.1


1. سیدحمید علم الهدى، نماز، سرود ایمان، هویزه، 1375، ص 33.


ادامه مطلب


[ یک شنبه 20 دی 1394  ] [ 8:37 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

وسوسه شیطان

وسوسه شیطان

87983187540169490362.jpg

دیگر همه نمازگزاران او را به خوبی می شناختند. تمام تلاش او این بود که نمازهایش را با خلوص نیت به جا آورد تا پروردگار نمازهایش را بپذیرد. برای همین همیشه مدت ها پیش از آغاز نماز جماعت به مسجد می آمد تا در حال و هوای عبادت قرار گیرد. قرآن می خواند و با حق راز و نیاز می کرد. او از امام صادق علیه السلام شنیده بود که حتی دو رکعت نماز با اخلاص می تواند فرد را از عذاب الهی نجات دهد. آن مرد هر روز به روزه داری و عبادت های واجب و مستحب مشغول بود. روزی وارد صحن مسجد شد. بی آنکه بخواهد، اطراف مسجد را از نظر گذراند، چشمش به بالای صحن افتاد و از آنچه دید، ابرو در هم کشید. او در این اندیشه بود که چرا این مسجد مناره ندارد. در همین فکرها بود که وارد شبستان مسجد شد تا نماز بخواند، ولی همچنان به مناره های مسجد فکر می کرد و با خود می گفت این مسجد باید مناره داشته باشد. نمازش را که آغاز کرد، ناخودآگاه فکر مناره ها با او بود و آرامش نمی گذاشت. در ابتدای رکعت اول بود که تصمیم گرفت برای مسجد مناره ای بسازد و در مراحل بعدی نماز همچنان به محاسبه مواد لازم برای ساختن مناره مشغول بود. همچنین شکل مناره ها را هم مشخص کرد و طرح آن را نیز در ذهن خویش ترسیم کرد. تا اینکه نمازش را به پایان رساند و سلام داد. وقتی به خود آمد، دانست که اصلاً به فکر نماز نبوده و در طول نماز تنها به مناره ها و ساختن آنها می اندیشیده است. یقین کرد که شیطان با وسوسه های خود، او را گمراه کرده و به سرزنش خود پرداخت. او با خود می گفت: «من به این مکان آمده ام تا نماز بخوانم و برای ساختن مناره نیامده ام. این عبرتی بود برای او تا دیگربار دچار وسوسه های شیطان نشود و غفلت به سراغش نیاید».1


1. محمد نبى تویسرکانى، لئالى الاخبار، قم، مکتب العلامه، 1415ه . ق، ج 4، ص 21.

ادامه مطلب


[ یک شنبه 20 دی 1394  ] [ 8:36 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]