خاطره تلخ!

http://uupload.ir/files/92zl_1.jpg


ادامه مطلب


[ شنبه 23 بهمن 1395  ] [ 10:15 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

بگذارید نماز بخوانم

 بگذارید نماز بخوانم

http://www.uupload.ir/files/6k9r_%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7_%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82_%D9%85%D8%AC%D8%AA%D9%87%D8%AF_%D8%AA%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C.jpg

🍃 سالهاى پيش از پيروزى انقلاب ، روزى باتفاق يكى از پسر عموهايم در يكى از خيابانهاى تهران ايستاده ، منتظر تاكسى بوديم . قريب نيم ساعت ايستاديم ، هر چه تاكسى مى آمد يا پر از مسافر بود يا نگه نمى داشت . خسته شديم ، ناگاه يك تاكسى آمد و توقف كرد و به ما گفت : بفرمائيد؛ سوار شويد. هر جا مى خواهيد بفرمائيد تا شما را برسانم .
🍃 ما سوار شديم و مقصدمان را گفتيم . در ميان راه من به پسر عمويم گفتم : شكر خداى را كه در تهران يك راننده مسلمانى پيدا شد كه به حال ما رقّت كرد و ما را سوار نمود.
راننده شنيد و گفت : آقايان تصادفاً من مسلمان نيستم و ارمنى هستم .

🍃 گفتم : پس چطور ملاحظه ما را نمودى . گفت : اگر چه مسلمان نيستم ، امّا به كسانيكه عالم مسلمانها هستند و لباس اهل علم در بر دارند عقيده مندم و احترامشان را لازم مى دانم . بواسطه امرى كه ديدم ، پرسيدم : چه ديده اى ؟
گفت : سالى كه مرحوم آية ا... حاج ميزرا صادق آقا مجتهد تبريزى (1274 - 1315 ه‍ .ق ) را به عنوان تبعيد از تبريز به كردستان «سنندج» حركت دادند، من راننده اتومبيل ايشان بودم . در ميان راه نزديك به درخت و چشمه آبى شديم .

🍃 آقا فرمودند: اينجا نگهدار، تا نماز ظهر و عصر را بخوانم . سرهنگى كه مامور ايشان بود، به من گفت : اعتنا نكن و برو، من هم اعتنائى نكرده رفتم . تا نزديكى آب رسيدم ، ناگهان ماشين خاموش شد، هر چه كردم روشن نگرديد. پياده شدم تا سبب خرابى آنرا بدانم . هيچ نفهميدم ، ماشين عيب و ايرادى نداشت . امّا روشن نمى شد.

🍃 آقا فرمود: حالا كه ماشين متوقف است بگذاريد نماز بخوانم . سرهنگ ساكت شد و آقا مشغول نماز گرديد. من هم سرگرم باز كردن آلات ماشين شدم . هنگامى كه آقا از نماز فارغ شد و در ماشين نشستند با يك استارت ماشين روشن گرديد و راه افتاديم...

📚 داستانهاى شگفت ، ص 42، خاطره از حاج آقا معين شيرازى


ادامه مطلب


[ شنبه 23 بهمن 1395  ] [ 6:13 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

آثار نماز شب

آثار نماز شب

http://uupload.ir/files/5enu_9.jpg

 «من به برادرا توصیه می کنم خوندن نمازشب رو از دست ندن. نمازشب آثار دنیوی و اخروی زیادی داره. مثلاً از شواهد و قرائن پیداست که برادر میرزایی دیشب نماز شب خوندن! درسته اخوی؟!» میرزایی که چند روزی بیشتر نبود به جبهه اعزام شده بود، از این حرف سید حسابی جا خورد و با خجالت گفت: «اگه خدا قبول کنه!» سید ادامه داد: «از این جوون یاد بگیرید! از همه ما جوون تره ولی نماز شبش ترک نمیشه» میرزایی پرسید: «سید ببخشید! این آثار نماز شب که می گید چیه؟ نمازشب چه آثاری داره که می شه فهمید یه شخصی نماز شب خونده؟ سید جواب داد: «یکی از آثارش اینه که در اون تاریکی شب که شما برای نماز بلند میشی، ممکنه دست و پای همسنگرات لگد بشه!»


نماز شب شهیدان ؛ محمد محمدی ؛ نشر دارخوئین ؛ ص 94


ادامه مطلب


[ جمعه 22 بهمن 1395  ] [ 7:09 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

انگشتر عقيق

انگشتر عقيق

http://uupload.ir/files/pbke_%D8%B9%D9%82%DB%8C%D9%82.jpg

هفت، هشت سالي مي شد که با هم دوست بوديم. قرار هميشگي مون مسجد بود. بعد از نماز مي رفتيم کتابخونه ي مسجد و درس مي خونديم.

نتايج کنکور که اومد هر کدوممون يه جا افتاده بوديم. بعد از کلي پرس و جو شماره تلفنش رو پيدا کردم و دعوتش کردم خونه.

روي کادوي کوچک هديه اش نوشته بود:

«براي دست هايت

آن گاه که خدا را مي خواني و به نماز مي ايستي؛

دستي که مزين به انگشتر عقيق است دوست داشتني ترين دستي است که به درگاه او بلند شده. » .

 --------------------

کتاب «دو رکعت قصه» رسول نقي ئي ؛ ص 41 به نقل از حضرت علي (عليه السلام)؛ بحارالانوار 14، 187.  توضيح المسائل امام خميني (ره)، مسأله 864.


ادامه مطلب


[ پنج شنبه 21 بهمن 1395  ] [ 6:44 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(1) ]