فضیلت اول وقت نماز بر آخر وقت ، همچون فضیلت آخرت بر دنیاست

فضیلت اول وقت نماز بر آخر وقت ، همچون فضیلت آخرت بر دنیاست

http://uupload.ir/files/o9zc_1.jpg

حضرت عزرائیل (سلام الله علیه) شبانه روز پنج بار به هر خانه نگاه می کند، پیامبر فرمود: این پنج بار در اوقات پنجگانه نماز است تا ببیند آنها در موقع نماز چه می کنند. هر خانه که در آن به نماز، در پنج وقت خود اهمیت داده شود، حضرت عزرائیل شهادتین را تلقین صاحب آن خانه می کند.
(حکمت عبادات، آیة الله جوادی آملی، صفحه195)

امام صادق علیه السلام: فضیلت اول وقت نماز بر آخر وقت ، همچون فضیلت آخرت بر دنیاست.
(میزان الحکمه، محمدی ری  شهری، جلد7، حدیث10685)

حجت الاسلام انصاری: امام خمینی در روزهای آخر عمرشان (در بیمارستان) می خواستند بخوابند، به من فرمودند: اگر خوابیدم برای اول وقت نماز صدایم بزن، گفتم چشم.
دیدم اول وقت شد و امام خوابیده اند، حیفم آمد صدایشان بزنم.عمل جراحی، سِرُم به دست، گفتم صدایشان نزنم بهتر است. چند دقیقه ای از اذان گذشت و امام چشمهایشان را باز  کردند. گفتند: وقت شده، گفتم بله. امام فرمودند: چرا صدایم نزدی؟ گفتم: ده دقیقه بیشتر وقت نگذشته است. گفتند: مگر من به شما نگفتم؟! سپس امام فرزندشان را صدا زدند که احمد بیا و فرمود: ناراحتم، از اول عمرم تا حالا نمازم را اول وقت خوانده ام چرا الان که پایم لب گور است، ده دقیقه تاخیر افتاد؟
(حیات عارفانه فرزانگان، صفحه13)

(گام های سلوک، حسن قدوسی زاده، صفحات 24 و 25 و 26)


ادامه مطلب


[ یک شنبه 26 دی 1395  ] [ 6:20 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(1) ]

كسى كه نمازش نماز نيست

http://uupload.ir/files/2g33_1.jpg

 نمازش، نماز نيست  
گفتند: يا رسولَ الله، كسي را مي‌شناسيم كه روزها روزه مي‌گيرد و شب‌ها را با نماز، به صبح مي‌رساند؛ اما خُلقي تنگ دارد و تندخو است. گاهي نيز زبان به دشنام مي‌گشايد و آنچه نبايد گفت، مي‌گويد. او را چگونه مي‌بينيد؟
فرمود: نمازي كه زبان را از سخن زشت نبندد و خوي آدمي را نيكو نگرداند، نماز نيست. او اهل دوزخ است، نه اهل نماز.

رضا بابايي ؛ نماز در حكايت‌ها و داستان‌ها ؛ ص 30


ادامه مطلب


[ شنبه 25 دی 1395  ] [ 12:04 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

من همسر تو مي‌شوم، ولي بعد از چهل روز...

من همسر تو مي‌شوم، ولي بعد از چهل روز...

http://uupload.ir/files/l1ds_1.jpg

معشوق جديد  
گفت: قبول. ولي يك شرط دارد.
ـ چه شرطي؟
ـ من همسر تو مي‌شوم، ولي بعد از چهل روز. در اين چهل روز، بايد همة نماز‌هاي خود را در مسجد بخواني و نماز شبت هم ترك نشود.
جوانك پذيرفت. گوهرشاد اگر به او مي‌گفت شرط همسري من با تو اين است كه كوهي را بر دوش بگيري و از شرق عالم به غرب ببري، قبول مي‌كرد. چهل روز نماز در مسجد و چهل نماز در نيمه‌هاي شب كه چيزي نيست.
هر روز كه مي‌گذشت، او خوشحال‌تر مي‌شد. روزها را مي‌شمرد و وصال را در چند قدمي خود مي‌ديد. روزي از مسجد به خانه بازمي‌گشت كه احساس كرد، نماز را هم دوست دارد. اما نمي‌دانست نماز را براي نماز دوست دارد يا براي آنكه او را به وصال گوهرشاد مي‌رساند. روزهاي بعد، نمازش را كه مي‌خواند، مثل روزهاي قبل، شتابان از مسجد بيرون نمي‌آمد. مي‌نشست و با خداي خود گفت‌‌وگو مي‌كرد.
تا آن موقع گمان مي‌كرد كه شب براي خوابيدن است؛ اما مدتي است كه شب‌ها را براي نماز دوست داشت. نيمه‌هاي شب برمي‌خاست، وضو مي‌گرفت، رو به قبله مي‌‌ايستاد و نماز مي‌خواند. كم‌كم نماز و مسجد و سحرخيزي، در دلش جا باز كرد. روزها را براي مسجد دوست داشت و شب‌ها را براي نماز شب. اند‌ك‌اندك به روز چهلم نزديك مي‌شد؛ اما او ديگر مثل سابق، انتظار روز آخر را نمي‌كشيد.
سرانجام روز چهلم فرارسيد؛ اما جوان مشهدي چنان با نماز و مسجد دوست شده بود كه ديگر به گوهرشاد فكر نمي‌كرد. روز چهل و يكم را هم به مسجد رفت. روز چهل و دوم را هم با مسجد و نماز سر كرد. روزها مي‌گذشت و او فقط به معشوق جديدش فكر مي‌كرد.

(منبع : رضا بابايي ؛ نماز در حكايت‌ها و داستان‌ها ؛ ص 101)


ادامه مطلب


[ جمعه 24 دی 1395  ] [ 6:49 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

چرا در سلام نماز،به همین صیغه اخیر اکتفا کردی و آن دو سلام را نگفتی؟

چرا در سلام نماز،به همین صیغه اخیر اکتفا کردی و آن دو سلام را نگفتی؟

http://uupload.ir/files/j09b_2.jpg

مرحوم حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی آملی_رضوان الله علیه_ خودشان فرمودند:

در اوایل تشرفم به نجف اشرف،روزی در بالای سر مطهر،مشغول نماز زیارت بودم و در نمازهای مستحبی به (و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته) اکتفا می کردم.هنگامی که سلام نماز را گفتم،در سمت راست خود سیدی جلیل را دیدم که عرب بود،به زبان فارسی شکسته به این ضعیف فرمود:

چرا در سلام نماز،به همین صیغه اخیر اکتفا کردی و آن دو سلام را نگفتی؟

عرض کردم:نماز مستحبی بود و من در نمازهای مستحبی به همین سلام آخرین اکتفا می کنم.

فرمود:آن قدر از فیوضات از دستت رفت که قابل شمارش نیست.

وقتی آن سید چنین گفت،متوجه ضریح مقدس شدم و از طرف قبله ،دیگر حرم و گنبد و بنای صحن را نمی دیدم و تا چشم کار می کرد جوی لا یتناهی و عالمی مملو از نور بود که همه آن ها ثواب سلام هایی بود که از این ضعیف فوت شده بود...

با نهایت تاثر،رو به جانب آن سید جلیل کردم و عرض کردم:اطاعت میکنم

از آن به بعد دیگر در هیچ نمازی آن سلام را ترک نمی کنم و تاکنون هم شاید نکرده باشم.

آن سید جلیل القدر را نشناختم و از آن به بعد،دیگر ایشان را در حرم مطهر ندیدم...

منبع:چهل قطب عرفانی ص 165

نویسنده:مجید امیری رسکتی_حمید احمدی جلفایی

انتشارات:نسیم ظهور


ادامه مطلب


[ پنج شنبه 23 دی 1395  ] [ 7:48 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]