نمازهای واجب

نمازهای واجب
 
 12337056345752417936.jpg
با اشتیاق فراوان سوار بر شتر می شد و بیابان گرم و سوزان را می پیمود تا خود را به پیامبر برساند و دستورهای دینی را فرا گیرد. فاصله میان قبیله او تا مدینه دو شبانه روز طول می کشید، ولی او همیشه برای آموختن آماده بود. او پس از بازگشتن از نزد پیامبر، وقتی به قبیله خود می رسید، آنچه را آموخته بود، به دیگر مسلمانان هم آموزش می داد.
صبحگاه از خواب برخاست. دوباره قصد سفر به مدینه را داشت. مادرش که غذای او را در بقچه ای گذاشته بود به او گفت: «پسرم! مراقب خودت باش و سلام ما را به رسول خدا برسان».
پسر لبخندی زد و گفت: «مادر! پس از آموختن چگونگی نماز به سرعت به سوی شما باز می گردم.» او شنیده بود که به تازگی آیه نماز نازل شده است. او از مسلمانان دیگر شنیده بود که خداوند بزرگ نماز را بر مسلمانان واجب کرده است، ولی هیچ کس نتوانسته بود شیوه و آداب نماز را به او بیاموزد. حالا می خواست دوباره به مدینه برود و از چگونگی نماز با خبر شود. پس از دو شبانه روز خود را به پیامبر اسلام رساند. پیامبر از دیدن او شادمان شد. او از چگونگی نماز پرسید و پیامبر هم نماز و ترتیب آن را برای او کاملاً توضیح داد. جوان از تعداد دفعات نماز در شبانه روز پرسید. حضرت محمّد فرمود: «پنج نماز.» آن جوان از مسلمانان دیگر هم چیزهای زیادی دربارهنماز آموخت تا بتواند اطلاعات بیشتری به افراد قبیله اش برساند.
جوان روز دیگر نزد پیامبر رفت و گفت: «آیا نماز دیگری هم بر مسلمانان واجب است؟»پاسخ پیامبر منفی بود. او از نمازهای مستحبی نپرسید و پس از اینکه دانست تنها همین نماز پنج گانه را بر او واجب کرده اند با خود عهد بست و گفت: به خدا سوگند فقط همین پنج نماز را می خوانم، نه چیزی به آن می افزایم و نه چیزی از آن می کاهم. پیامبر وقتی این سخن مرد مسلمان را شنید فرمود: «اگر سخن این مرد راست باشد (به عهد خود وفا کند) وارد بهشت می شود».1

1. تفسیر ابوالفتوح رازى، ج 2، ص 267.




[ سه شنبه 26 خرداد 1394  ] [ 10:54 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]