نماز بزرگترین اسلحه بر علیه ابلیس مداران

نماز بزرگترین اسلحه بر علیه ابلیس مداران

44447292354113863898.jpg

در آن زمان یکی از فرزندان مرحوم آخوند ملا محمد کاظم خراسانی به نام حاج میرزا محمد، معروف به آقا زاده، مقیم مشهد بود و عالمی بسیار متعین و متنفذ بود، مرحوم آقا زاده که در رتق و فتق امور وارد بود، نوکران متعددی داشت، هر کدام برای انجام کاری. یکی از نوکرانش مردی بود به نام حاج علی اکبر که از همه مشتی تر بود و غالباً سلاح کمری در زیر لباس داشت و محافظ آقا بود. این حاجی علی اکبر برای من که حسینعلی راشد هستم نقل کرد که در ایام زمستان برای سرکشی به املاک آقا به نیشابور رفته بودم. در مراجعه به مشهد در راه، بین شریف آباد و مشهد، برفگیر شدیم و در قهوه خانه حوض حاج مهدی ماندیم. غیر از ما جمعی دیگر نیز به همان قهوه خانه پناه آورده بودند. شب فرا رسیده بود که اتومبیلی از طرف مشهد رسید و چهار نفر از جوانان پولدار و خوشگذران مشهد که چهار خانم را با خود داشتند. و نمی‏دانم به کجا می‏خواستند برای خوشگذرانی بروند به سبب برف و تاریکی ناچار به همین قهوه خانه پناه آوردند.
آمدن آنها در آن شب تاریک برفی در میان کوهستان، بزم عشرتی مجانی برای مسافران به وجود آورد، جوانان بطریهای مشروب و خوراکیها را چیدند و زنها بعضی به خوانندگی و بعضی به رقص پرداختند. در گرما گرم این بساط، در قهوه خانه باز شد و مرحوم حاج آخوند ملا عباس تربتی با سه چهار نفر که از تربت به مشهد می‏رفتند و مرکبشان الاغ بود از ناچاری برف و تاریکی شب، رو به همین قهوه خانه آورده بودند و از صاحب قهوه خانه اجازه می‏خواستند که به آنها جایی بدهد و او گفت: سکوی آن طرف خالی است.
حاج علی اکبر می‏گفت: من با مشاهده این وضع هراسان شدم و گفتم که نکند یا از جانب حاج آخوند نسبت به اینها تعرضی بشود یا از جانب اینها به آن مرد اهانت شود و آماده شدم که اگر خواستند به حاج آخوند اهانت کنند در مقام دفاع برآیم هر چه باداباد. لکن حاج آخوند وارد قهوه خانه به طوری که گویا نه کسی را می‏بیند و نه چیزی می‏شنود و به سوی آن سکو رفت و چون نماز مغرب و عشاء را نخوانده بودند از قهوه‏چی پرسیدند قبله کدام طرف است؟ و او سمت قبله را نشان داد. حاج آخوند به نماز ایستاد و آن چهار نفر به وی اقتدا کردند. یکی اذان گفت و حاج آخوند اقامه گفت و وارد نماز شدند. من هم غنیمت دانستم وضو گرفتم و اقتدا کردم.
چند نفر دیگر نیز از مسافران از بزم عشرت رو برگردانده و به صف جماعت پیوستند. قهوه‏چی نیز گفت: غنیمت است یک شب اقلاً نمازی پشت سر حاج آخوند بخوانیم. خلاصه وقتی که از نماز فارغ گشتیم از جوان‏ها و خانمها اثری نبود. بساط خود را جمع کرده بودند و نفهمیدم در آن شب برفی به کجا رفتند.(1)
این را باید بدانیم که دشمنان، شیاطین، اهریمنان و...، چقدر از نماز و از جماعت مسلمین و از مجالس ذکر و راز و نیاز می‏ترسند، هیچ و پوچ می‏شوند و به وحشت می‏افتند. پس بیائید، قدر این نماز جماعت و محافل مذهبی را بدانیم، و در گسترش و عظمت آن تلاش نمائیم.

پی نوشت:

1) فضیلتهای فراموش شده صفحه 17 و 118.





[ شنبه 3 مرداد 1394  ] [ 10:42 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]