نماز عامل افزایش رزق و روزی
نماز عامل افزایش رزق و روزی
مرد کاسب در گوشه ای از مغازه، آرام نشسته بود. مدام به ساعتخیره میشد و خود را مشغول میکرد. زمان می گذشت، ولی از مشتری خبری نبود. با اینکه مغازه او در نزدیکی حرم حضرت امام رضا علیه السلام قرار داشت و در جای شلوغ شهر مشهد، این اتفاق باورنکردنی بود. در همان لحظه، صدایی او را به خود آورد. صدا آشنا بود. صدای یکی از دوستان وی که در مغازهروبه رو کار میکرد. آنها سالها بود که همدیگر را میشناختند. گویی برایدرد دل و اندیشیدن چارهای به آنجا آمده بود. آن دو گرم صحبت شدند. اولی گفت: «خیلی عجیب است، میبینی، هجوم مشتری را بر سر مغازههای دیگر. خوب درمیآورند. گویی امام رضا علیه السلام، تنها آنها را میبیند. کاش گوشه چشمی نیز به ما داشت.» دومی گفت: باید چارهای بیندیشیم. در این اوضاع بازار، اگر نجنبیم حتماً ورشکست میشویم و به زودی به فقر و فلاکت میافتیم».
دوستش فکری کرد و به او گفت: «بهتر است برای مشورت و حل مشکل مان برویم خدمت آیت اللّه شیخ حسنعلی اصفهانی، کسی که همه او را به علم و تقوا و کرامت می شناسند. خیلیها مشکل شان رفع شده است».
آن دو مرد مغازه را بستند و به نزد ایشان رفتند تا شاید مشکل کار و کاسبی شان حلشود. وقتی به منزل آیت اللّه رسیدند، در باز بود. وارد حیاط شدند. صدق و صفای آن منزل بر رویشان اثر گذاشته بود. وقتی به اندرون وارد شدند، عده زیادی را دیدند که هر کدام برای انجام کار یا رفع مشکلی خدمت ایشان رسیده بودند. همه به انتظار نشسته بودند. آنان نیز به صف منتظران پیوستند. هرکه میرفت، راضی و شادمان برمی گشت و پاسخ معمایش را مییافت. تا اینکه نوبت به آن دو رسید. به خدمت آقا رفتند، هنوز سخنی نگفته بودند.
ناگهان شیخ از میان جمعیت، خطاب به اولی گفت: «تو باید کاری را انجام دهی که آن را ترککردهای» و به دومی نگاهی انداخت و گفت: «تو هم کاری را که انجام میدهی، ترک کن.» بیآنکه چیز دیگری بگوید. به آنها فرصت سخن گفتن نداد و در ادامه گفت: «حالا بروید و به وظایف خود عمل کنید تا وضع شما بهتر شود».
آنان خاموش ماندند و مجلس را ترک کردند. چون دیگر حرفی باقی نمانده بود. آن دو به گناه خود آگاه بودند. اولی گفت: «من میدانم که چه کاری را باید انجام میدادم و ندادم، من نماز نمیخواندم و تو نیز شرابخوار بودی که از این لحظه به بعد نباید بخوری.» در همان لحظه آن دو پیمان بستند که به سفارش شیخعمل کنند و وظایف دینی خود را به جای آورند که صلاح و خیر دنیا و آخرت در این بود.
زندگی آن دو روز به روز بهتر شد و هر دو به لطف پروردگار، از ورشکستگی نجات یافتند و همیشه شاکر این لطف پروردگار بودند.1
1. على مقدادى اصفهانى، نشان از بی نشان ها، تهران، جمهورى، 1371، ص 57.