نگهبان سپاه فرصت مى جوید و به نماز شب مى پردازد
نگهبان سپاه فرصت مى جوید و به نماز شب مى پردازد
ابناثیر در کامل التواریخ مى نویسد: پیامبر اکرم در غزوه ذات الرقاع با مشرکین روبرو شد ولى جنگى پیش نیامد در همین جنگ دستور نماز خوف رسید. مسلمانان در این جنگ زنى را از کفار به اسارت گرفتند که شوهرش حضور نداشت .
شوهر او بعد از مراجعت متوجه شد که سپاه اسلام زنش را به اسارت برده اند سوگند خورد که تا انتقام نگیرد مسلمانان را رها نکند. بدنبال سپاه اسلام راه آنها را از پیش گرفت .
در بین راه سپاه به استراحت پرداخت پیامبر اکرم فرمود امشب چه کس پاسدارى مى دهد یک نفر از مهاجرین و یکى از انصار داوطلب شدند. آندو جلو دره به نگهبانى مشغول شدند. پاسدار مهاجر به استراحتو خواب پرداخت . پاسدار انصارى که به پاس دادن مشغول بود از فرصت استفاده کرد و به نماز ایستاد.
در همین موقع شوهر آن زن اسیر رسید. یک نفر را به پا ایستاده دید با تیرى او را هدف قرار داد که تیر به پاسدار انصارى اصابت کرد، اما تیر را از بدن کشید و به ادامه نماز پرداخت . مهاجم با تیر دوم او را هدف قرار داد، آن تیر نیز کارگر شد. باز تیر را کشید و بهنماز ادامه داد. بالاخره تیر سوم را رها کرد این تیر نیز به هدف رسید انصارى آن را کشید و به ادامه نماز پرداخت و به رکوع رفت و پس از آن در سجده شد. پس از پایان نماز رفیق خود را بیدار کرد و موقعیت مهاجم را به او اعلام نمود رفیقش از جا حرکت کرد. مهاجم که دید این دو نگهبان متوجه او شدهاند (توقف خود را بى ثمر دید و رفت ).
اما نگهبان مهاجر گفت چرا در تیر اول مرا مطلع نکردى گفت مشغول تلاوت سوره اى بودم که نمى خواستم آن راقطع کنم . وقتى دیدم پشت سرم هم تیر مى زند بالاخره به رکوع رفتم و بعد ترا مطلع نمودم . بخدا قسم اگر نمى ترسیدم که با ادامه نماز خلل به ماءموریت پاسداریم (که حفاظت از سپاه اسلام بدستور پیامبر بود). این تیرها را به جان میخریدم ولى سوره را قطع نمى کردم .
بر گرفته از کتاب نماز شب یا تهجد موسی خسروی