عشق نماز دزدی را منقلب کرد

72510806263243028239.jpeg

عشق نماز دزدی را منقلب کرد

شبی دزدی به خانه شیخ احمد خضرویه برای دزدی رفت و بسیار گشت و هیچ نیافت. شیخ متوجه او شد و به آواز بلند گفت:ای جوان!دلو در کنار چاه است با آن از چاه آب بکش و خود را طاهر کن،وضو بگیر و به نماز مشغول شو تا فردا به تو چیزی دهم که نا امید نگردی.

دزد به دستور شیخ عمل کرد،چون صبح شد شیخ صد دینار به او داد و فرمود:این پول پاداش یک شب نماز تو است بگیر و از خانه خارج شو.دزد وقتی چنین حالتی را از شیخ مشاهده کرد،حالتی در او به وجود آمد و لرزه بر اندامش افتاد و گفت:من پول قبول نمیکنم اما مرا به خداشناسی و دینداری راهنمایی کن که دولت بی پایان،از درگاهخداوند بی منان حاصل کنم.شیخ اورا ارشاد و کرد و از مریدان خود قرارداد و او یکی از اولیای بزرگ خداوند شد.

 کتاب:سجاده عشق

 نگارش:نعمت الله صالحی حاجی آبادی

 





[ شنبه 26 دی 1394  ] [ 2:59 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]