نمازی آبرومند
نمازی آبرومند
امام باقر علیه السلام در شأن پدر بزرگوار خود امام سجاد علیه السلام می فرماید: آن حضرت در شبانه روز، هزار رکعت نماز می خواند، او در نخلستان دارای پانصد نخله خرما بود، در کنار هر یک از آن نخله ها، دو رکعت نماز می خواند، هنگامی که به نماز می ایستاد، رنگش تغییر می کرد، حال او در نماز چون حال برده ی ذلیل در برابر پادشاه بزرگ بود، اعضاء بدنش می لرزید و به گونه ای نماز می خواند که گویی آخرین نماز اوست و هرگز بعد از آن زنده نمی ماند.
شبی مشغول نماز بود، یکی از پسرانش در کنارش به زمین افتاد و دستش شکست. اهل خانه جیغ و فریاد کشیدند، همسایه ها آمدند و شکسته بند آوردند، آن کودک از شدّت درد فریاد می کشید، شکسته بند، دست او را بست ولی امام سجاد(علیه السلام) از این فریادها و صداها، چیزی نشنید، تا این که صبحآن شب، حضرت با کمال تعجب دیدند که دست فرزندش به گردنش آویزان است! فرموده: چه شده؟! ماجرا را به سمع حضورش رساندند.
در مورد دیگری او در حال سجده نماز بود، آتش سوزی سختی در خانه حضرت رخ داد، حاضران فریاد میزدند: «یابنَ رَسُول الله النارُ النارُ»؛ ای فرزند رسول خدا! آتش آتش.
آنحضرت، سر مبارک را بلند نکرد تا این که آتش خاموش گردید، پس از سجده به آنحضرت گفته شد: چه چیز شما را از توجه به آتش سوزی بازداشت؟! در پاسخ فرمود: «اَلَهَتنی عَنها النارُ الکبری»؛ آتش عظیم دوزخ مرا از توجه به اینآتش سوزی، غافل ساخت.1
پی نوشت:
1- بحارالانوار، ج 46، ص 80