سیمای دین اسلام در نماز

سر سیمای بدن است. حدیث هم داریم «وَجْهُ دِینِکُمُ الصَّلَاةُ» (کافی/ج3/ص270)سیمای بدن، چه کسی خوشگل است؟ چه کسی زشت؟ کمرش را که نمی بینند. زانویش را که نمیبینند. صورتش را میبینند که این خوشگل است یا زشت؟ سیمای بدن صورت است. سیمای نماز، سیمای مسلمان هم نماز است. «وَجْهُ دِینِکُمُ الصَّلَاةُ» روایت داریم. صورت دین شما نماز است. مسلمان بینماز یعنی آدم بیصورت. دست و پا تابع سر هستند.
چون مرکز فرماندهی است. امیرالمومنین به استاندار میگوید: «واعلم» حواست جمع باشد. بدان! «انَّ جمیعَ عَمَلِکَ َتبَعَ لِصَلاتک» {أَنَّ کُلَّ شَیْءٍ مِنْ عَمَلِکَ تَابِعٌ لِصَلَاتِک} (بحارالأنوار/ج33/ص585) همهی اعمال تو تابع نمازت است.
نمازمثل سوزن است. همهی عبادات مثل نخ! اگر سوزن فرو رفت نخ هم فرو می رود. اگر سوزن ایستاد نخ هم میایستد. اگر نماز قبول شد، باقی کارها هم دنبال نماز قبول میشود. اگر نماز ایستاد، همه ی عبادتها هم... حالا یک کسی بگوید: آقا من همهی خوبیها را دارم. فقط نماز نمیخوانم. هیچی! خوبیهایشقبول نیست.
این مثل را احتمالاً از من شنیده باشید. پلیس راه جلویراننده را میگیرد میگوید: گواهینامهی رانندگی! شما هر گواهینامه را به او بدهید، قبول نیست. بگویی: من پزشک هستم. مجتهد هستم. نمیدانم وکیل هستم. وزیر هستم. سفیر هستم. هر گواهینامه ای داشته باشی، دکتر هم... هرگواهینامه ای داشته باشی، میگوید: ببخشید من کار به اینها ندارم.من آنچهمیخواهم اجازه بدهم تو بگذری گواهینامهی رانندگی است. اگر گواهینامهی رانندگی داشتی تو را رد میکنم. وگرنه متوقفت میکند هر رقم مدرکی هم در جیبت باشد اعتنا ندارد. کسی راجع به نماز نمیشود بگوید: حالا ما عوض نماز نمیدانم کار دیگر میکنیم. ممکن است کار دیگر سختتر باشد، خدا قبول نمیکند.
اگر من برای تلفن پول خرد میخواهم شما چک تراول و اسکناسچند هزاری هم بدهی من قبول نمیکنم. می گویم: آقا برای تلفن پول خرد میخواهم. برای گذشتن این پاکت به محلی که تو میخواهی پست بفرستد تمبر میخواهد. شما تمبر نمی خواهید، شما یک پاکت بردار به آن لحاف و کرسی قلاب کن. نمی برند! مخابرات چه کار به لحاف و کرسی دارد؟ مخابرات میگوید: اگر میخواهی من نامهی تو را به مقصد برسانم باید تمبر پشت آن باشد.
گاهیدست آدم خون می شود. میگویم: یک باندی بیاور. چسبی بیاور من این را ببندم. شما دو تا پتو مخمل هم بیاوری من میگویم: پتو میخواهم چه کنم؟ بگو: آقا مثلاً چند ریال قیمتش است. این پتو چند هزار تومان قیمتش است؟ میگویم: آقا هرچه میخواهد قیمتش باشد. من فعلاً آنچه من میخواهم این است. آنچه ارتش میخواهد دست بگذاری اینجا. بگو: آقا من خیلی دوستت دارم. دستم را بالای سرت! از پادگان بیرونت میکند. اگر این سوییچ قفل را باز میکند، شما کلید دیگری بدهی قفل باز نمی شود. سوییچ خودش باید باشد. صد تاسوییچ بدهی این قفل باز نمی شود. قفل نجات ما نماز است. کسی فکر نکند به جای نماز کار دیگر بکند، کارش حل است. دست و پا تابع نماز هستند.
منبع: پایگاه مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن