برخاست و وضو ساخت و به نمازِ شب ایستاد
برخاست و وضو ساخت و به نمازِ شب ایستاد


یکی از نزدیکان مرحوم شفتی میگوید: روزی همراه ایشان به سوی روستایی می رفتیم. در بین راه، شب فرا رسید و پس از قدری طی مسافت، برای استراحت و خوابیدن توقف کردیم. چون آن مرحوم گمان کرد که من بهخواب رفته ام. برخاست و وضو ساخت و به نمازِ شب ایستاد و من از نزدیک شاهدبودم که شانه هایش از شدت گریه حرکت میکرد و بندهای بدنش میلرزید و دندانهایش به هم میخورد و برای آنکه کلمات نماز را به طور صحیح و بی حرکتادا کند، گاهی کلمه ای را چند بار تکرار میکرد.
(تنکابنی، محمدبنسلیمان، قصص العلما، ص 222)
[ سه شنبه 29 دی 1394 ] [ 5:32 PM ] [
فروزان ]