ریشه های عدم حضور قلب در نماز

ریشه های عدم حضور قلب در نماز

02727720962261833115.jpg

 1. شاکر نبودن

 2. عدم معاشرت با علما

 خدای متعال انسان را با معاشرت باعلما یاری می‌کند. چون علما به اذن خداوند، روزی رسان انسان‌ها هستند و مجلسشان موجب برکت و نزدیکی به خدای تعالی می‌شود. بنابراین وقتی انسان در مجالس علما حضور نیافت، از رزق و برکت و قرب محروم می‌شود. علما کسانی هستند که حضور در مجلس آن‌ها در بیان اخبار «اَلعَالِمُ مَن یَذکُرُکُمُ اللهُ» است، یعنی وقتی نگاهش می‌کنید، به یاد خدا بیافتید.

 3. معاشرت با غافلین

 وقتی انسان در میان غافلان قرار بگیرد، از رحمت خدا مأیوس می‌شود. امید به رحمت خدای تعالی مرتبه‌ای از نورو درک و شناخت است که باعث می‌شود انسان خدا را رحیم بداند. گاهی در نتیجه‌ی شدت غفلت، انسان به جایی می‌رسد که نسبت به رحمت خدا مأیوس می‌شود وبی‌اعتقاد می‌گردد.

 4. همنشینی با اهل باطل

 وقتی که فرد با اهل باطل الفت پیدا کرد، خداوند به او مهلت می‌دهد تا به جای او با دیگران انس بیشتری بگیرد. به همین دلیل، هنگام برپایی نماز نمی‌تواند با خدا جوش بخورد.

 5- عدم انس با خدا

 وقتی که فرد خود را با مسایل دیگرمشغول کند، فرصت دعا پیدا نمی‌کند و خدای متعال هم وضع دنیایی او را به گونه‌ای فراهم می‌کند که نیازی به دعا نداشته باشد، زیرا با دیگران مانوس است و با خدا انسی ندارد.

 6- جرم و گناه

 فردی که می‌خواهد در حضور خدا حاضر شود، باید بداند که چه اعمالی انجام داده است؟ آیا ادب و تواضع لازم را دارد که بتواند نتیجه بگیرد؟ این‌ها بیماری‌هایی است که باعث کسالت انسان در حین مناجات می‌شود و او را از قرب باز می‌دارد.

 7. خیالات و اوهام

 نماز بیماریا و ضعف انسان را نشانمی دهد. مثلاً وقتی که نمازگزار در نماز به «ایاک نعبد و ایاک نستعین» می‌رسد و خدا را حاضر می یابد و می گوید تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم، ممکن است در خیالات خود باشد. در این جا به او می‌گویند به جای این که در حضور و به یاد ما باشی، به یاد بازیچه‌های دنیایی!؟

 8- فقر و غنا

 گاهی فقر موجب غفلت و گاهی موجب ذکر می‌شود. مثلاً شخصی که مسایل را از دیدگاه توحیدی نمی‌بیند، در این فکرمی رود که خدا به فلانی آن نعمت را داده و به من نداده است، فلانی راحت است و من راحت نیستم؛ این‌ها موجب غفلت فرد می‌شود. اما اگر او بگوید: فقر وغنا از جانب خداست و خدا صلاح من را بهتر می داند و همین حالا هم می‌توانماز فضل او درخواست کنم، موجب ذکر می‌شود. غنا هم می‌تواند موجب غفلت یا ذکر شود. وقتی که فرد می‌گوید:"الحمدالله این را از خدای متعال گرفتم و او را شکر می‌کنم که من را به خلق محتاج نکرده است!" این حالت شکر و ذکر است. اما وقتی که می‌گوید:"ثروتم از فکر و تلاش خودم بوده است" و یا به وسایلی که از ثروت خویش تهیه کرده سرگرم شود و به محیط اطراف دل ‌ببندد، این حالتِناشکری و غفلت است.

 10- سلامتی

 سلامتی نیز می‌تواند موجب ذکر یا غفلت شود. آن که موجب ذکر می شود، این است که انسان بگوید:"خدا را شکر که سالم هستم، می‌توانم حرف بزنم، بشنوم، ببینم، راه بروم و... " اما آن که موجب غفلت می شود این است که فرد بگوید:"این وظیفه‌ی خدا بوده که مرا سالم بیافریند و من این اختیار را دارم که به هر شکلی دوست دارم رفتار کنم: بگویم، بخندم و مسخره کنم حتی اگر معصیت باشد!" این موجب غفلت و دوری است. در روایت است که رسول اکرم(ص) روزی از موضوعی می‌خندیدند. سؤال کردند آیا نمی‌خواهید بدانید چرا می‌خندم؟ گفتند: بله. پاسخ دادند: از این می خندم کهمی بینم هر چه از جانب خدای متعال به انسان مؤمن برسد، خیر است، حتی اگر زجر دنیا باشد، امّا برای کافر همه چیز زجر است؛ اگر مصیبت به او بدهند، صبر نمی‌کند و اگر هم نعمت بدهند، شکر آن را به جا نمی‌آورد!

 وضع انسان همین گونه است. مصیبت‌ها و نعمت‌هایی که انسان را می‌سازد، به نحوه‌ی برخورد او با آن‌ها بستگی دارد. اگر مصیبت بر مؤمن وارد می ‌شود، رنگ محبت، نعمت و رحمت می‌گیرد و اگر بر کافر وارد شود، موجب غفلت او می‌گردد؛ از این نظر، خدای متعال درباره‌ی قرآن می‌گوید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَﺣﻤﺔٌ لِلمُؤمِنِینَ وَ لاَ یَزِیدُ الظَّالِمینَ اِلاَّ خَسَاراً »[1]:قرآن که نعمتی از آن بالاتر نیست، برای مؤمن شفا و رحمت و برای ظالم خسراناست. جنبه‌ی خسران و رحمت بودن قرآن به موضع‌گیری انسان در برابر آن مربوطمی‌شود.


[1] الإسراء : 82

 





[ سه شنبه 29 دی 1394  ] [ 6:03 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]