نماز و معنا بخشیدن به زندگی
نماز و معنا بخشیدن به زندگی
احساس بیثباتی و بیاعتباری در جهان طبیعت و فناپذیری و ختم زندگی در دنیا از سویی و عدم پاسخگویی طبیعت به نیازهای نامتناهی انسان از سوی دیگر(1) احساس روزمرگی و بیهودگی را در انسان به وجود میآورد، به این خاطر که وی از درون، احساس پوچی و بیمحتوایی میکند و در مقابل، راههای شناخته شده و مطمئنی فرا روی خویش نمییابد و یا حداقل آنها را نمیشناسد.دانشمندان غربی معتقدند:«عصر ما،دوران سرخوردگی است و خوشبینی که از ویژگیهای بخشی از سده نوزدهم بوده، در اثر جنگها، بحرانها و بروز خودکامیها، تضعیف شده است.»زندگی درون تهی به عنوان یک ویژگی دنیای معاصر در آثار برخی اندیشمندان با عنوان «ترس با منشأ درونی» توصیف شده است.شاید یکی از عوامل مؤثر در پیدایش این حالت روحی، فاصله گرفتن تدریجی بشر از مذهب و رویکرد عجولانه و شتابنده او به علم، پس از دوره نوزایی – تجدید حیات علم – در اروپاست او به تصور جایگزینی علم به جای مذهب، کوشید تا پیوندهای دینی خود را بگسلد، ولی زمانی که در این راه ناکام شد و علم از عهده تأمین خواستههای آدمی برنیامد، دیگر جایگزینی برای آن وجود نداشت لذا از درون احساس خلأ، بیهودگی و پوچی نمود.
نماز پیوند انسان را با آن ذات فنا ناپذیر برقرار نموده و به او جاودانگی را نوید میدهد، در واقع نماز دستی است از سوی انسان به سوی آنکه متناسب با نیاز و خواست اوست، رشتههای چنین ارتباطی از زمین تا آسمان، برقرار میشود و علاوه بر اتصال روح به مطلق وجود، او را از محتوا و معنا، سرشار و اقناع میکند، زیرا هر نوع ارتباطی، بر روح انسان تأثیر معینی بر جای میگذارد و به همین میزان و متناسب با آن «تصویر فرد از خویشتن» نیز تغییر مییابد. نماز بر مایههای درون نمازگزار میافزاید و آن را سرشار از غنا و سرمایههای معنوی میسازد و هر اندازه کیفیت نماز متعالی باشد، سرمایههایی که عاید جان آدمی میشود، ارزشمندتر و بیشتر خواهد بود، تا جایی که اولیای خدا، با نماز و یاد خدا، خود را نیازمند به چیز دیگری نمییافتند.
با این وصف، از جمله عواملی که زندگی را از حالت روزمرگی و پوچی، خارج نموده و به آن شادابی، تنوع و تحول خاصی میبخشد، ملاقات منظم و با برنامه محب و محبوب میباشد.فاصله هر نماز تا نماز بعد و انتظار رسیدن وقت ملاقات با محبوب، به انسان بهانهای برای زیستن و دلیلی برای بودن میبخشد و گفتگوهای رازگونه عاشق و معشوق، در آدمی این احساس را زنده میکند که تا زمانی که کسی را برای گفتگو و ارتباط حاضر میبیند، زندگی قابل زیستن است به ویژه آنکه طرف گفتگو، هستی آفرین و خالق مهربان باشد(2).چنین نمازی به او تفهیم میکند که: «الذینَ یَذْکُرُونَ اللهَ قیاماًو قُعُوداً و عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّمواتِ و الأرضِ ربّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاًسبحانک فقنا عذابَ النّارِ»«آنهائی که در حال ایستاده و نشسته و خفتن، خدا را یاد میکنند و دائم فکر در خلقت آسمان و زمین کرده و گویند پروردگارا این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریدهای پاک و منزهی ما را به لطف خود از آتش دوزخ نگاه دار(3)»عالم هستی بیهوده و بیمعنا خلق نشده و چون آن هم مخلوق خداست دوست داشتنی میباشد و انسان نیز به عنوان زیر مجموعه عالم هستی، بیهوده خلق شده و در خلقت او منظوری اساسی و مهم، که همانا قرب و نزدیکی به او با عبادت و راز و نیاز است، نهفته میباشد.
نماز پیوند انسان را با آن ذات فنا ناپذیر برقرار نموده و به او جاودانگی را نوید میدهد، در واقع نماز دستی است از سوی انسان به سوی آنکه متناسب با نیاز و خواست اوست، رشتههای چنین ارتباطی از زمین تا آسمان، برقرار میشود و علاوه بر اتصال روح به مطلق وجود، او را از محتوا و معنا، سرشار و اقناع میکند، زیرا هر نوع ارتباطی، بر روح انسان تأثیر معینی بر جای میگذارد و به همین میزان و متناسب با آن «تصویر فرد از خویشتن» نیز تغییر مییابد. نماز بر مایههای درون نمازگزار میافزاید و آن را سرشار از غنا و سرمایههای معنوی میسازد و هر اندازه کیفیت نماز متعالی باشد، سرمایههایی که عاید جان آدمی میشود، ارزشمندتر و بیشتر خواهد بود، تا جایی که اولیای خدا، با نماز و یاد خدا، خود را نیازمند به چیز دیگری نمییافتند.
با این وصف، از جمله عواملی که زندگی را از حالت روزمرگی و پوچی، خارج نموده و به آن شادابی، تنوع و تحول خاصی میبخشد، ملاقات منظم و با برنامه محب و محبوب میباشد.فاصله هر نماز تا نماز بعد و انتظار رسیدن وقت ملاقات با محبوب، به انسان بهانهای برای زیستن و دلیلی برای بودن میبخشد و گفتگوهای رازگونه عاشق و معشوق، در آدمی این احساس را زنده میکند که تا زمانی که کسی را برای گفتگو و ارتباط حاضر میبیند، زندگی قابل زیستن است به ویژه آنکه طرف گفتگو، هستی آفرین و خالق مهربان باشد(2).چنین نمازی به او تفهیم میکند که: «الذینَ یَذْکُرُونَ اللهَ قیاماًو قُعُوداً و عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّمواتِ و الأرضِ ربّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاًسبحانک فقنا عذابَ النّارِ»«آنهائی که در حال ایستاده و نشسته و خفتن، خدا را یاد میکنند و دائم فکر در خلقت آسمان و زمین کرده و گویند پروردگارا این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریدهای پاک و منزهی ما را به لطف خود از آتش دوزخ نگاه دار(3)»عالم هستی بیهوده و بیمعنا خلق نشده و چون آن هم مخلوق خداست دوست داشتنی میباشد و انسان نیز به عنوان زیر مجموعه عالم هستی، بیهوده خلق شده و در خلقت او منظوری اساسی و مهم، که همانا قرب و نزدیکی به او با عبادت و راز و نیاز است، نهفته میباشد.
پی نوشت ها:
1- محمد رضا رضوان طلب، رستش آگاهانه، ص 25.
2- محمد رضا شرفی، همان، شماره 2، 1380، ص 2 .
3- سوره آل عمران (3)، آیه 191.
2- محمد رضا شرفی، همان، شماره 2، 1380، ص 2 .
3- سوره آل عمران (3)، آیه 191.
[ دوشنبه 12 بهمن 1394 ] [ 9:54 PM ] [
فروزان ]