بلال آرزو داریم برایمان امشب وقت سحر اذان بگویی
بلال آرزو داریم برایمان امشب وقت سحر اذان بگویی
بلال در مدتی که ساکن شام بود در خواب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را دید که به او فرمود: ما هذه الجفوة یا بلال؟! این جفا چیست که بر ما روا میداری، چرا یک بار هم به زیارت ما نمی آیی؟
بلال اندوهگین از خواب جست سوار بر مرکب، راهی مدینه شد و یکسره کنار مرقد پاک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و شروع کرد به گریه کردن و خاک بر فرق خود ریختن. در همین هنگام چشمش به امام حسن و امام حسین (علیه السلام) افتاد، آن دو را در آغوش گرفت و شروع کرد به بوسیدن.
امام حسن و امام حسین (علیه السلام) فرمودند: بلال آرزو داریم برایمان امشب وقت سحر اذان بگویی. سحرگاه بلال بر بام مسجد رفت و شروع کرد به گفتن اذان. همین که گفت: الله اکبر، الله اکبر (خاطرات ایام رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) برای مردم مدینه تازه شد) و صدای گریه و ناله از هر سو بلند شد. وقتی گفت اشهد ان محمداً رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) زنان از خانه ها بیرون ریختند. روزی پر گریه و اندوه بارتر از آن روز مدینه به خود ندیده بود.(1)
1) این روایت از بهجه المقال است، ص 423، اما محدث قمی در تحفة الاحباب (لفظ بلال) از سبط بن جوزی عین همین روایت را نقل کرده است.
منبع:
اذان و اقامه در اسلام
نویسنده : موسی خسروی