حکایت عبرت‏ انگیز پیامبراکرم(ص) و سعد

حکایت عبرت‏ انگیز پیامبراکرم(ص) و سعد

http://file.tebyan.net/a433b6090c/images.jpeg

امام باقر علیه السلام فرمود: در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله در آغاز هجرت، یکی از مؤمنین اهل صُفّه (آنان که در کنار مسجد سکونت داشتند) به نام «سعد» بسیار در فقر و تهیدستی به سر می‏برد، و همیشه در نماز جماعت، ملازم رسول خدا صلی الله علیه و آله بود و هرگز نمازش ترک نمی‏شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله وقتی او را می‏دید، دلش به حال او می‏سوخت و نگاه دلسوزانه‏ای به او می‏کرد. غریبی و تهیدستی او، رسول خدا صلی الله علیه و آله را سخت ناراحت می‏کرد، روزی به سعد فرمود: «اگر چیزی به دستم برسد، تو را بی‏نیاز می‏کنم».
مدتی از این جریان گذشت، رسول خدا صلی الله علیه و آله از اینکه چیزی نرسید تا به سعد کمک کند، سخت غمگین شد. خداوند وقتی که رسولش را این گونه غمگین یافت، جبرئیل را به سوی او فرستاد، جبرئیل که دو درهم همراهش بود، به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد:
«ای رسول خدا! خداوند اندوه تو را به خاطر سعد دریافت، آیا دوست داری که سعد بی‏نیاز گردد؟».
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «آری».
جبرئیل گفت: «این دو درهم را به سعد بده و به او دستور بده که با آن تجارت کند».
رسول اکرم صلی الله علیه و آله آن دو درهم را گرفت و سپس برای نماز ظهر از منزل خارج شد. دید سعد کنار حجره ایستاده و منتظر رسول خدا صلی الله علیه و آله است، وقتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله او را دید فرمود: «ای سعد! آیا تجارت و خرید و فروش می‏دانی؟».
سعد گفت: سوگند به خدا چیزی ندارم که با آن تجارت کنم. پیامبر صلی الله علیه و آله آن دو درهم را به او داد و به او فرمود: «با این دو درهم تجارت کن، و روزی خود را به دست بیاور».
او آن دو درهم را گرفت و همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله به مسجد رفت و نماز ظهر و عصر را خواند، بعد از نماز، رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود:«ای سعد! برخیز و به دنبال کسب و رزق برو که من از وضع تو غمگین هستم».
سعد، برخاست و کمر همت بست و به تجارت مشغول شد، به قدری آن دو درهم برکت داشت که هر کالایی با آن می‏خرید، سود فراوان می‏کرد، دنیا به او رو آورد و اموال و ثروتش زیاد گردید و تجارتش رونق بسیار گرفت.
در کنار در مسجد، محلی را برای کسب و کار خود انتخاب کرد و به خرید و فروش مشغول گردید، هنگام نماز، «بلال حبشی» اعلام نماز می‏کرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله برای نماز حاضر می‏شد، کم‏کم رسول خدا صلی الله علیه و آله دید که بلال حبشی وقت نماز را اعلام کرده ولی «سعد» هنوز سرگرم خرید و فروش است، نه وضو گرفته و نه برای نماز آماده می‏شود، رسول خدا صلی الله علیه و آله وقتی او را به این وضع دید، به او فرمود: «ای سعد! دنیا تو را از نماز بازداشته است».
او در پاسخ چنین (توجیه می‏کرد و) می‏گفت:«چه کار کنم؟ ثروتم را تلف کنم؟ به این مرد متاعی فروخته‏ام، می‏خواهم پولش را بستانم و از مردی متاعی خریده‏ام، می‏خواهم قیمتش را بپردازم. آیا با این وضع می‏توانم در نماز شرکت کنم؟!».
رسول خدا صلی الله علیه و آله در مورد سعد، آنچنان ناراحت و غمگین شد که این بار اندوه رسول خدا صلی الله علیه و آله شدیدتر از آن هنگام بود که سعد در فقر و تهیدستی به سر می‏برد. جبرئیل به پیامبرنازل شد و عرض کرد: «خداوند اندوه تو را در مورد سعد دریافت، کدامیک از این دو حالت را در مورد سعد دوست داری؟ آیا حالت اول یعنی حالت فقر و توجه او به نماز و عبادت را دوست داری؟ یا حالت دوم او را که بی‏نیاز است ولی توجه به عبادت ندارد؟».
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «حالت اوّل او را دوست دارم؛ چرا که حالت دوّم او باعث شد که دنیایش، دینش را ربود و برد».
جبرئیل گفت: «دلبستگی به دنیا و ثروت دنیا، مایه آزمایش و بازدارنده از آخرت است».
آنگاه جبرئیل گفت: «آن دو درهم را که به او (قرض) داده بودی از او بگیر که در این صورت، وضع او به حالت اوّل برمی‏گردد».
رسول خدا صلی الله علیه و آله از نزد سعد عبور کرد و به او فرمود: «آیا نمی‏خواهی دو درهم مرا بدهی؟».
سعد گفت: به جای آن، دویست درهم می‏دهم
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «همان دو درهم مرا بده».
سعد دو درهم آن حضرت را داد اما از آن پس، دنیا به سعد پشت کرد و تمام اموالش کم‏کم از دستش رفت و زندگیش به حال اول بازگشت.

**گناه‏ شناسی، قرائتی. وسائل‏الشیعه، ج 12، ص 297 و 298.***

 





[ یک شنبه 2 اسفند 1394  ] [ 8:14 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]