سجود و شهود

سجود و شهود

18279097148071235272.jpg

سجده ملائكه به مقام علم «لا علم لَنا»(1) سجود مشاهده هر ساجدى است اصل خود را كه از اوپنهان بود، لذا سجود هر فرعى، مشاهده اصل خويش است، پس سجده بدن به خاك است كه اصل بدن از خاك است وسجده روح انسان به روح كلّ است كه اصل اوست. شهود روح كُلّ (هوالباطن) وسجده سِرّت به پروردگار وصاحب مقام سِرّ توست كه براى حضرت موسى در شجر تجلّى كرد و(هوالباطن) سرّ وجود است و(هوالظاهر) ظهوراتى است كه غذاى موسى مَشْرَبان است. و اين اولياى واصِل همواره در سجود وشهودند وهر سايه‏اى در سجده صاحب سايه است وهر پرتوى، در سجده اصل نور. «اللّه نور السموات والارض»، كه آسمان وزمين هميشه در سجده اللّه وبقاى فرع به اصل وسايه به صاحب سايه است وبقاى آسمان وزمين به اللّه وقلب در سجده اسماءاللّه است، وسَرْ از سجده بر نمىدارد، چون هر لحظه در تصرّف اسمى است كه از حالى به حالى دگرگونش مىكند وكسى را به مقام ذات راه نيست. قابل تأمل.(2) «فَالْقَلْبُ فى قَبْضَةِ مُقَلّبِه يُقَلِّبُه كيف يشاء»(3)، پس قلب گاهى در سجده رحمن است و گاهى در سجده رحيم، گاهى در سجده عطوف است و گاهى رؤوف و از اين رو قلبش گفتند كه هر لحظه تجلّى اسمى دگرگونش مىكند: فالقلب فى قبضة مقلّبه يُقَلِبه كيف يشاء. اسماءاللّه وهمه خلق چنينند وهر عاشقى اسير تار مويى است كه جذبه اوست ومجذوب را اختيارى نيست.

تا وقتى كه از كثرت به وحدت برسد ودر سجده حضرت ذات، تعيّناتش محوشود، كسى كه قلبش را در تصرّف اسماى حق ديد، در حال شهود است وسر از سجده بر نمىدارد وكسى كه اين شهود روزيش نشد، سر به سجده فرود نمىآورد، كه متفرعن است ومُنكر واز خودى بيرون نرفته و مىگويد: «من»، و او در قيامت گرفتار سؤال و حساب و عقاب و گرفتار هواى نفس است: «اتخذ إلههُ هَواهُ»(4)؛ هواى نفسش را خدا گرفته، پس كسى كه قلبش در سجده است، اِدّعا ومَنيّتى ندارد وحساب وعقابى ندارد، پس سجده اشرف حالات نمازگزار است كه به مقام عِلم ومعرفت احديّت رسيده است؛ يعنى رَفيعُ الدرجات كه مقام پروردگار است وسبحان ربيّالأعلى وبحمده بر زبان عبد است. وماسوى را رفعت نيست وهر كه توهُّم رفعت كند، اصل خود را فراموش كرده است.

خداوند، تو را به سجود مىخواند، آن هم به خاك تا اصل خاكيت را بشناسى وچون توخود، روح منفوخ حقى، فالحق فى قبلة المصلي؛ كه خدا در قبله مصلّى است: مىگريى ومىنالى ودگر تونيستى: «وأنَّهُ هُوأضْحَكَ وأبكى»(5).

خنده وگريه عشاق زجايى دگر است *** مىسُرايم به شب ووقت سحر مىمويم

هر مربوبى در سجده ربّ خويش است وهر لحظه تحت تصرف اسمى از اسماءاللّه وخاضع وساجد براى آن اسم: «كُلَّ يومٍ هُوَفى شَأن»(6) وتومتصف به اسماءاللّه شده‏اى وعارف باللّه، واسماءاللّه رفيعند وتودر حال سجده، مظهر «رَفيعُ الدّرجات ذوالعرش»(7)، هستى پس ساجد عارف ربّ، رفعت يافته وقرب(8).

پی نوشت:

(1). حديد (57) آيه 4.
(2). بقره (2) آيه 32. فتوحات، ج2، ص101.
(3). ر.ك: ص 144 همين كتاب.
(4). فتوحات، ج2، ص102.
(5). جاثيه (45) آيه 23.
(6). نجم (53) آيه 43. رفيع درجات غيوبه ومصاعد سماواته من المقامات التى يعرج فيها السالكون اليه، فينكشف لهم انه هوالمليك على كل شىء: ذوالعرش: المقام الارفع المالك للاشياء كلها، والعرش مجمع ازمّة امور الخلق ويتنزّل منه الامر متعاليا بدرجات رفيعة هى مراتب خلقه (2) ولعلّها السموات التى وصفها بانّها مساكن ملائكته وانّ امره يتنزّل بينهنّ والعرش محجوبة عن الناس.
(7). الرحمن (55) آيه 29.
(8). مؤمن (40) آيه 15.
(9). فتوحات، ج2، ص102؛ تفسير محيىالدين، ج2، ص398؛ الميزان، ج17، ص336.





[ یک شنبه 16 اسفند 1394  ] [ 5:54 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]