ماجرای نماز پیامبر بر جنازه منافق

ماجرای نماز پیامبر بر جنازه منافق

http://file.tebyan.net/a433b6090c/%D9%BE%D9%88%D8%B4%D9%87%20%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86%20%D9%86%D8%A7%D9%85/%D9%86%D9%85%D8%A7%D8%B2/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%200214.jpg

هنگامی كه عبدالله بن ابیّ مرد، پیامبر اكرم به درخواست پسرش كه مؤمن بود بر سر جنازه به قصد نماز حاضر شد. عمر بن خطّاب لباس حضرت را از پشت گرفت و به سمت خود كشید و گفت: «خدا ترا نهی كرده بر او نماز بخوانی و برای تو جایز نیست كه بر او نماز بخوانی»!!

پیامبر (ص) به او فرمود: وای بر تو، مرا اذیت كردی. من به احترام پسرش بر او نماز خواندم و امیدوارم به خاطر این نماز من هفتاد نفر از فرزندانش مسلمان شوند و تو می دانی در نماز چه گفتم؟ من بر علیه او دعاكردم [1].

در بحار ماجرا با اندك تفاوتی نقل شده و مضمون آن این است كه عمر در این خصوص دو بار به پیامبر (ص) اعتراض كرد. بار اول پیامبر اعتنا نفرمود. چون تكرار كرد پیامبر فرمود: وای بر تو من مخیّر شدم و یكی را انتخاب نمودم. خداوند می فرماید:

«إستغفرلهم او لا تستغفرلهم»

«می خواهی برای آنان استغفار نما و می خواهی استغفار ننما».

1- كتاب سلیم بن قیس هلالی، ترجمه كتاب با عنوان اسرار آل محمّد (ص) توسط: اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی، نشر الهادی، قم، بهار 1375.





[ چهارشنبه 26 اسفند 1394  ] [ 9:54 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]