آخرين نماز

آخرين نماز

http://file.tebyan.net/a433b6090c/%D9%86%D9%85%D8%A7%D8%B2.jpg

با اينكه مكرر از طرف فرزندان على و يارانش تقاضا شده بود كه اجازه دهد تا برايش گارد محافظ تشكيل دهند اما امام اجازه نداده بود او تنهامى آمد و تنها مى رفت در شب 19 ماه رمضان نيز اين تقاضا تجديد شد باز هم مورد قبول واقع نشد.على وارد مسجد شد و فرياد كرد: (ايها الناس نماز! نماز!) در همين وقت دو برق شمشير كه به فاصله كمى در تاريكى درخشيد و فرياد الْحُكْمُ لِلّهِ يا عَلى لالَكَ همه را تكان داد. شمشير اوّل را شبيب زد

امّا به ديوار خورد وكارگر نشد. شمشير دوّم را ابن ملجم فرود آورد و به فرق سر على وارد شد. از آن طرف حَجَر با شتاب به طرف مسجد برگشت اما وقتى رسيد كه فرياد مردم بلند بود:(اميرالمؤمنين شهيد شد اميرالمؤمنين شهيد شد).سخنى كه از على پس از ضربت خوردن بلافاصله شنيده شد يكى اين بود كه فرمود: (قسم به پروردگار كعبه رستگار شدم) ديگر اينكه گفت: (اين مرد در نرود).ابن ملجم و شبيب و وردان هر سه فرار كردند وردان چون جلو نيامده بود شناخته نشد. شبيب همچنان كه فرار مى كرد به دست يكى از اصحاب على گرفتار شد او شمشير شبيب را گرفت و روى سينه اش نشست كه او را بكشد.ولى چون دسته دسته مردم مى رسيدند ترسيد نشناخته او را به جاى شبيب بكشند از اين جهت از روى سينه اش برخاست و شبيب فرار كرد و به خانه خود رفت. پسر عمويش چون فهميد شبيب در قتل على شركت داشته فوراً رفت و شمشير خود را برداشت و آمد به خانه شبيب و او را كشت.ابن ملجم را مردم گرفتند و دست بسته به طرف مسجد آوردند. آنچنان خشمى در مردم پديد آمده بود كه مى خواستند هر لحظه به دندانهاى خود گوشتهاى بدن او را قطعه قطعه كنند.على فرمود: (عبدالرحمن (ابن ملجم) را پيش من بياوريد!) وقتى او را آوردند به او فرمود:(آيا من به تو نيكيها نكردم؟!) ـ (چرا؟) ـ (پس چرا اين كار را كردى؟) ـ (به هرحال اين شمشير را چهل صباح مرتب با زهر آب دادم و از خدا خواستم بدترين خلق خدا با اين شمشير كشته شود).ـ (اين دعاى تو مستجاب است زيرا عنقريب خودت با همين شمشير كشته خواهى شد).آنگاه على به خويشاوندان و نزديكانش كه دور بسترش بودند رو كرد و فرمود:(فرزندان عبدالمطلب! مبادا در ميان مردم بيفتيد و قتل مرا بهانه قرار دهيد و افرادى را به عنوان شريك جرم يا عنوان ديگر متهم سازيد وخونريزى كنيد!) به فرزندش حسن فرمود:(فرزندم! من اگر زنده ماندم خودم مى دانم با اين مرد چه كنم. و اگر مُردم شما بيش از يك ضربت به او نزنيد زيرا او فقط يك ضربت به من زده است. مبادا او را مثله كنيد گوش يا بينى يا زبان او را نبريد زيرا پيغمبر فرمود: (از مثله بپرهيزيد ولو درباره سگ گزنده). با اسيرتان (يعنى: ابن ملجم) مدارا كنيد.مواظب غذا و آسايش او باشيد!(1)

(1)مقاتل الطالبين 44 ـ 28; كامل ابن اثير جلد3 197 ـ 194; مروج الذهب مسعودى جلد2 ص 44 ـ 40; اسد الغابه جلد4 وبحارالانوار جلد9 چاپ تبريز.





[ شنبه 21 فروردین 1395  ] [ 6:06 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]