وقتی مادرم فکر می کرد نمازم را نخواندم

وقتی مادرم فکر می کرد نمازم را نخواندم
 
شهید محمد رضا میدان دار وقتی مادرم فکر می کرد نمازم را نخواندم

آخر شب بود. نشسته بود لب حوض داشت وضو می گرفت. مادر بهش گفت: «پسرم، تو که همیشه نمازت رو اول وقت می خوندی، چی شده که...؟! البته ناراحت نباش، حتما کار داشتی که تا حال نمازت عقب افتاده.»

محمد رضا لبخندی زد و بعد از اینکه مسح پاشو کشید، گفت: «الهی قربونت برم مادر! نماز رو سر وقت، مسجد خوندم. دارم تجدید وضو می کنم تا با وضو بخوابم؛ شنیدم هرکس قبل از خواب وضو بگیره و با وضو بخوابه، ملائکه تا صبح براش عبادت می نویسن.»

شهید محمد رضا میدان دار

 





[ دوشنبه 23 فروردین 1395  ] [ 10:02 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]