آخرين نمازِ اولين نمازگزار
آخرين نمازِ اولين نمازگزار
امام علي عليه السلام زودتر از تمام مردم عصر خود به خدا و رسولش صلي الله عليه و آله ايمان آورد و نماز گزارد. ايشان اين موضوع را به طور مكرر اعلام فرمود و هيچ كس هم به مخالفت با ايشان برنخاست.
اين مطلب را هم راويان شيعه نقل كردهاند و هم راويان اهل سنت. خود آن حضرت ميفرمايند: اللهم اني اول من اناب و سمع و اجاب، لم يسبقني الا رسول الله (ص) بالصلاه! (1)
بار خدايا من نخستين كسي هستم كه به حق رسيده و آن را شنيده و پذيرفته است و هيچ كس بر من در امر نماز سبقت نگرفت، مگر رسول خدا صلي الله عليه و آله، و نيز فرمودهاند: «من هفت سال پيش از آن كه كسي با پيامبر نماز بخواند، با او نمازگزاردم.»(2)
در نماز علي عليه السلام سخنها رفته و كلامها گفته و كتابها نوشته شده است؛ «نمازي كه در آن، چنان غرق در مناجات و خضوع و بندگي ميشد كه گوشش نميشنيد، چشمش نميديد و زمين و آسمان و مافيها از خاطرش محو ميشد! نمازي كه در آن از خوف خدا بر خود ميلرزيد و رنگ از رخسار مباركش ميپريد. اصولاً معناي نماز را بايد در نماز علي عليه السلام جست و معناي خوف را بايد از چهره رنگ پريده او دريافت و خدا را بايد از چشم او ديد.
نقل است كه پس از شهادت اميرمومنان، حضرت علي عليه السلام، يكي از اصحاب آن حضرت به نام «ضرار» با معاويه روبرو شد. معاويه گفت: «ميخواهم علي عليه السلام را برايم توصيف كني!» ضرار - كه حالتي غمبار بر وجودش مستولي شده بود- لب به سخن گشود: «شبي علي عليه السلام را در محراب عبادتش ديدم كه از خوف خدا چون مارگزيدگان به خود ميپيچيد و به سان غمزدگان ميگريست و ميگفت:«آه! آه! از آتش دوزخ...»، و كلام ضرار كه بدين جا رسيد، معاويه گريان شد! (3)
علي عليه السلام كه اولين نمازگزار پس از پيامبر صلي الله عليه و آله است و ركعت به ركعت نمازش و تكبير به تكبيرش ديدني و شنيدني است، آخرين نمازش نيز شنيدني است، هر چند كه قلم از توصيف عاجز باشد و بيان از تعريف، وامانده:
آن شب - شب نوزدهم ماه رمضان - مكرر از اتاق بيرون ميآمد و به آسمان مينگريست؛ باز ميگشت و با خود ميگفت: «به خدا قسم اين همان شبي است كه مرا وعده شهادت در آن دادهاند.» پس موعد عزيمت كه رسيد، آهنگ رفتن كرد. ام كلثوم (س) كه ميزبان حضرتش بود و از اين رفتار پدر، مضطرب و نگران، مانع از رفتن علي عليه السلام شد و از ايشان درخواست كرد تا شخص ديگري را به جاي خود براي اقامه نماز به مسجد بفرستد، اما آن حضرت امتناع كرد و فرمود: « از قضاي الهي نميتوان گريخت.» پس گام در ركاب قضاي الهي نهاد و به راه افتاد.
زمين بر آن بود كه آهنگ حركت خود را به گامهاي علي عليه السلام متصل كند. چشمهاي ناسوتيان در تمناي ماندن، تند آب اشك ساز كردند و لاهوتيان، دست تمنا بر كنگره عرش ساييدند و ام كلثوم(س)، درمانده از همه چيز و همه جا، خون جگر بدرقه راه علي عليه السلام كرد. در بين راه چند مرغابي به حضرت نزديك و گويي مانع از رفتن ايشان شدند، اما شهادت علي عليه السلام، گويي بي بازگشتترين قضاي الهي در آن ليلة القدر خدايي بود. اين رفتن ديگر بازگشتي نداشت و علي عليه السلام ديگر طاقت ماندن! چون خواست از در خانه خارج شود، قلاب در، چنگ در كمربند او انداخت و اين آخرين حربه زمينيان براي بازداشتن علي عليه السلام از رفتن بود. علي عليه السلام از در كه گذشت، زمينيان ديگر از او دست شستند. و علي عليه السلام كسي نبود كه از شهادت بگذرد كه ساليان سال است به انتظار چنين شبي نشسته... كمربند خود را محكم بست و خطاب به خويش فرمود: «اي علي! كمربندت را محكم ببند و براي مرگ آماده شو.»
كوچهها را يكي پس از ديگري جا ميگذاشت تا اين كه به مسجد رسيد. ابتدا چند ركعت نماز گزارد و چون فجر دميد، بر بام مسجد رفت و آخرين اذان خود را در آن شهر پر از حيله و نيرنگ، ارزاني زمينيان نمود و اين آخرين اذاني بود كه علي عليه السلام بر ماذنه مسجد كوفه فرياد زد!
آن شب تمام اهالي كوفه نواي دلنشين اذان علي عليه السلام را شنيدند. يتيمان در خواب فرو رفته كه خواب پدر ميديدند، با شنيدن صداي علي عليه السلام ، از خواب برخاستند و چون دريافتند علي عليهالسلام بيدار است، احساس آرامش و امنيت كردند و غم بيپدري از چشمان خواب آلودشان رخت بر بست. آري اين بانگ اذان علي عليه السلام است؛ پدر يتيمان كوفه همو كه تمام يتيمان كوفه، لذت نشستن بر زانويش را تجربه كرده و از دست پر كرمش نان و خرما خوردهاند و در آغوش پدرانهاش جا خوش كردهاند.
... و علي عليه السلام براي اقامه نماز به داخل مسجد آمد ... خفتگان را بيدار كرد؛ آن ملعون، ابن ملجم، بيدار بود ولي به روي شكم دراز كشيده و خود را به خواب زده بود و شمشيري در زير جامهاش پنهان داشت، حضرت به او فرمود: «برخيز كه وقت نماز است و اين چنين (به روي شكم) نخواب كه خواب شيطان است؛ بر دست راست بخواب كه خواب مومنان است و يا به طرف چپ بخواب كه خواب حكيمان است و يا به پشت بخواب كه خواب پيامبران (ع) است... قصدي در خاطر داري كه نزديك است آسمانها از سنگيني آن فرو ريزند و اگر بخواهم ميتوانم خبر دهم كه در زير جامهات چه پنهان كردهاي... .» پس به جانب محراب رفت؛ در محراب ايستاد و به نماز مشغول شد. ابن ملجم مضطرب و نگران بود ... علي عليه السلام به آرامي تكبير گفت و به ركوع رفت... ابن ملجم كه در كنار ستوني به كمين ايستاده بود، چون بيد به خود ميلرزيد ... علي عليه السلام سر از ركوع برداشت و به سجده رفت ... قلب كثيف ابن ملجم به شدت ميتپيد ... علي عليه السلام سر از سجده برداشت ... ابن ملجم دويد ... شمشيرش را بالا برد تا فرود آورد، ولي شمشيرش به سقف محراب گير كرد. باز قصد فرود آوردن شمشير را نمود، شمشير را فرود آورد و فرق علي عليه السلام تا سجدهگاه شكافته شد و فرياد علي عليه السلام، فرياد در گلو مانده علي (ع) برخاست: «بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله، فزت و رب الكعبه.»و جبرييل، عزادار و مويه كنان در ميان زمين و آسمان بانگ برداشت:
سوگند به خدا پايههاي هدايت ويران شد و نشانههاي تقوا از بين رفت و ريسمان محكم از هم گسست. پسر عموي پيامبر كشته شد، جانشين برگزيده كشته شد، علي مرتضي توسط نگون بختترين انسانها كشته شد.
_______________________
1- نهج البلاغه، خ131
2- الغدير / 3/221
3- گفتارهاي معنوي شهيد مطهري/ 63