تسليم شدن در برابر نماز

تسليم شدن در برابر نماز

http://file.tebyan.net/a433b6090c/%D9%BE%D9%88%D8%B4%D9%87%20%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86%20%D9%86%D8%A7%D9%85/%D9%86%D9%85%D8%A7%D8%B2/9.jpeg

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

بچّه ها داشتند منطقه را پاكسازى مىكردند. صبح عمليّات (قدس پنج) بود. نماز نخوانده بودم. رفتم و وضو گرفتم. ايستادم به نماز، كنار پاسگاه اليچ. هنوز ركعت اوّل را تمام نكرده بودم كه دو نفر عراقى از توى آب بيرون آمدند. نتوانستم باقى نماز را بخوانم. حفظ جان واجب بود. با اسلحه به طرفشان رفتم. لباسهايشان خيس بود. مىلرزيدند. اسلحه نداشتند. رفتم برايشان لباس آوردم. به عربى پرسيدم: «شما زير آب چكار مىكرديد؟»

گفتند: «ديشب وقت عمليّات، قايقهاى ما را عقب بردند تا نتوانيم فرار كنيم. از ترس رفتيم توى نيزارها. وقتى ديديم دارى نگاهمان مىكنى، از ترس خود را تسليم كرديم.»

امّا من اصلا به نيزار نگاه نكردم، فقط نماز مىخواندم.(1)

(1). غلامرضا لطفى، مسؤول گردان در هورالعظيم از ميبد يزد، مقاله در روزنامه اطلاعات مهر 72.

منبع:چهل داستان در باره نماز و نماز گزاران (یدالله بهتاش)





[ دوشنبه 10 خرداد 1395  ] [ 5:45 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]