ریشه های عدم حضور قلب در نماز
ریشه های عدم حضور قلب در نماز
1. شاکر نبودن
2. عدم معاشرت با علما
خدای متعال انسان را با معاشرت با علما یاری میکند. چون علما به اذن خداوند، روزی رسان انسانها هستند و مجلسشان موجب برکت و نزدیکی به خدای تعالی میشود. بنابراین وقتی انسان در مجالس علما حضور نیافت، از رزق و برکت و قرب محروم میشود. علما کسانی هستند که حضور در مجلس آنها در بیان اخبار «اَلعَالِمُ مَن یَذکُرُکُمُ اللهُ» است، يعني وقتی نگاهش میکنید، به یاد خدا بیافتید.
3. معاشرت با غافلین
وقتی انسان در میان غافلان قرار بگیرد، از رحمت خدا مأیوس میشود. امید به رحمت خدای تعالی مرتبهای از نور و درک و شناخت است که باعث میشود انسان خدا را رحیم بداند. گاهی در نتیجهی شدت غفلت، انسان به جایی میرسد که نسبت به رحمت خدا مأیوس میشود و بیاعتقاد میگردد.
4. همنشینی با اهل باطل
وقتی که فرد با اهل باطل الفت پیدا کرد، خداوند به او مهلت میدهد تا به جای او با دیگران انس بیشتری بگیرد. به همین دلیل، هنگام برپایی نماز نمیتواند با خدا جوش بخورد.
5- عدم انس با خدا
وقتی که فرد خود را با مسایل دیگر مشغول کند، فرصت دعا پیدا نمیکند و خدای متعال هم وضع دنیایی او را به گونهای فراهم میکند که نیازی به دعا نداشته باشد، زیرا با دیگران مانوس است و با خدا انسی ندارد.
6- جرم و گناه
فردی که میخواهد در حضور خدا حاضر شود، باید بداند که چه اعمالی انجام داده است؟ آیا ادب و تواضع لازم را دارد که بتواند نتیجه بگیرد؟ اینها بیماریهایی است که باعث کسالت انسان در حین مناجات میشود و او را از قرب باز میدارد.
7. خيالات و اوهام
نماز بیماریا و ضعف انسان را نشان می دهد. مثلاً وقتی که نمازگزار در نماز به «ایاک نعبد و ایاک نستعین» میرسد و خدا را حاضر مي يابد و مي گويد تنها تو را مي پرستم و تنها از تو ياري مي جويم، ممکن است در خیالات خود باشد. در این جا به او میگویند به جای این که در حضور و به یاد ما باشی، به یاد بازیچههای دنیایی!؟
8- فقر و غنا
گاهی فقر موجب غفلت و گاهی موجب ذکر میشود. مثلاً شخصی که مسایل را از دیدگاه توحیدی نمیبیند، در این فکر مي رود که خدا به فلانی آن نعمت را داده و به من نداده است، فلانی راحت است و من راحت نیستم؛ اینها موجب غفلت فرد میشود. اما اگر او بگوید: فقر وغنا از جانب خداست و خدا صلاح من را بهتر مي داند و همین حالا هم میتوانم از فضل او درخواست كنم، موجب ذکر میشود. غنا هم میتواند موجب غفلت يا ذکر شود. وقتی که فرد میگوید:"الحمدالله این را از خدای متعال گرفتم و او را شکر میکنم که من را به خلق محتاج نکرده است!" این حالت شکر و ذکر است. اما وقتی که میگوید:"ثروتم از فکر و تلاش خودم بوده است" و یا به وسایلی که از ثروت خویش تهیه كرده سرگرم شود و به محیط اطراف دل ببندد، این حالتِ ناشکری و غفلت است.
10- سلامتي
سلامتي نیز میتواند موجب ذکر یا غفلت شود. آن كه موجب ذکر مي شود، این است که انسان بگوید:"خدا را شکر که سالم هستم، میتوانم حرف بزنم، بشنوم، ببینم، راه بروم و... " اما آن كه موجب غفلت مي شود این است که فرد بگوید:"این وظیفهی خدا بوده که مرا سالم بیافریند و من این اختیار را دارم که به هر شکلی دوست دارم رفتار کنم: بگویم، بخندم و مسخره کنم حتی اگر معصیت باشد!" اين موجب غفلت و دوري است. در روایت است که رسول اکرم(ص) روزی از موضوعی میخندیدند. سؤال کردند آيا نمیخواهید بدانید چرا میخندم؟ گفتند: بله. پاسخ دادند: از این مي خندم که مي بينم هر چه از جانب خدای متعال به انسان مؤمن برسد، خیر است، حتی اگر زجر دنیا باشد، امّا برای کافر همه چیز زجر است؛ اگر مصیبت به او بدهند، صبر نمیکند و اگر هم نعمت بدهند، شکر آن را به جا نمیآورد!
وضع انسان همین گونه است. مصیبتها و نعمتهایی که انسان را میسازد، به نحوهی برخورد او با آنها بستگی دارد. اگر مصيبت بر مؤمن وارد مي شود، رنگ محبت، نعمت و رحمت میگیرد و اگر بر كافر وارد شود، موجب غفلت او میگردد؛ از این نظر، خدای متعال دربارهی قرآن میگوید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَﺣﻤﺔٌ لِلمُؤمِنِینَ وَ لاَ یَزِيدُ الظَّالِمینَ اِلاَّ خَسَاراً »[1]: قرآن که نعمتی از آن بالاتر نیست، برای مؤمن شفا و رحمت و برای ظالم خسران است. جنبهی خسران و رحمت بودن قرآن به موضعگیری انسان در برابر آن مربوط میشود.
[1] الإسراء : 82
منبع:سبطین