از بچه‌ها خداحافظی می‌کرد و می‌رفت برای نماز

از بچه‌ها خداحافظی می‌کرد و می‌رفت برای نماز

07099099383126703968.jpg;

حسن، بشّاش و دوست‌داشتنی بود. با خنده و شوخی‌، با بچه‌های محل ارتباط برقرار می‌کرد و توی دلشان جا کرده بود.

 عصرها نزدیک اذان، با موتور گازی‌اش می‌آمد داخل محل. بچه‌ها که دورش جمع می‌شدند با شوخی و اَدا، بالأخره یکی‌شان را پشت موتورش سوار می‌کرد و بقیه دنبالش می‌دویدند. چرخی در محل می‌زد و می‌رفت طرفِ مسجد.

 بچه‌ها بی‌آنکه مستقیماً متوجه شوند، ناگهان خودشان را دم درِ مسجد می‌دیدند. حسن از بچه‌ها خداحافظی می‌کرد و می‌رفت برای نماز.
 به مرور که رفت و آمد به مسجد برای‌ بچه‌ها عادی ‌شد، پای‌شان به مسجد باز شد و رغبتشان برای حضور در نماز هم تقویت شد و مدتی بعد به جمع نمازگزاران پیوستند.

 بر اساس خاطره‌ای از شهید حسن مهدی پور، نسل نیکان





[ دوشنبه 7 تیر 1395  ] [ 4:01 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]