سجده سبز…

 سجده سبز…
 
1.jpg

میان واژه ها قل میخورم اما نمیدانم به کدامین مقصد به کدامین ماوا کدام قبله؟!

خدایا یاریم کن! میخواهم از تو بنویسم…
از تویی که زبان کوتاه می شود در بیان عظمتت و واژه ها کم می آورنددر ستایش مهربانیت

تویی که ردپای آسمانیت بر جای جای پیچک هستی سبز می زند…ازتویی که اگر باشی همه چیز آن منست و اگر نباشی همه هیچ های عالم
دور هیچ بودنم می پیچد…(کل شی هالک الا وجهه)
می دانی خدا!
گاهی دلم برایت تنگ تر از تنگ می شود و نه حتی وسعت سجاده سبزدعا هم حجم دلتنگی ام را نمیکاهد.انگاه است که دلم میخواهد تا خود خود آسمان دستانم بالا رود و دستانت را حلقه زند،همصدای هستی صدایت کنم و با نام عشق و مهربانی تو را بخوانم :

بسم الله الرحمن الرحیم

با همین قلم سر به سجده دفتر می گذارم و با صدای قلبم می نویسم :

معبودامی پرستمت تویی را که آغاز و انتها، محیا و ممات ، آدم تا خاتم،نوای انت الرب و انا المربوبشان گوشنواز گوشواره هستی است…(الحمد لله رب العالمین)

سپاس تویی را که گلواژه مهربانی از مهر بی کران تو بر کرانه هستی.کران تا کران می شکفد…(الرحمن الرحیم)
تسبیح تویی را که اشک یتیم و فقر مسکین و قلب غمین امیدوار روزجزای

تو اند…(مالک یوم الدین)

همسوی هستی می پرستمت و همصدای گیتی می خوانمت… (ایاک نعبد و ایاک نستعین)

دستانم را بگیر و از جا بلندم کن.گام هایم را استوار کن تا در راهی قدم بردارم که تو انتهای آن ایستاده ای (اهدنا الصراط المستقیم)

زیستنی عطایم کن که زیبنده اشرف مخلوقاتم کند

زیستنی که سزاوار سرمایه های سلیم سعادت شوم …(صراط الذین انعمت علیهم)

مباد که نگاه نوازشگر کبریایی ات نگاهم نکند و نگاهدارم نباشد…

مباد که مصداق ” فرقت بینی و بین احبائک و اولیائک ” شوم…(غیر المغضوب علیهم)

مباد که در همهمه داغ زمین گرم شوم… بیراهه روم… گم

شوم…(والضالین)

مباد مباد مباد …

منبع: http://www.bafghfarda.com





[ جمعه 18 تیر 1395  ] [ 4:00 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]