مردى از تبار پاكان
روزى شيخ جعفر كاشف الغطاء (1294 - 1373 ه .ق ) مبلغى بين فقراى اصفهان تقسيم كرد و پس از اتمام پول ها به نماز جماعت ايستاد.
بين دو نماز كه مردم مشغول خواندن تعقيبات نماز بودند، سائلى وارد شد و آمد مقابل امام جماعت و گفت : اى شيخ ! مال جدم را به من بده !.
شيخ فرمودند: قدرى دير آمدى ، متاءسفانه چيزى باقى نمانده است .
سائل با كمال جسارت آب دهن خود را به محاسن شيخ انداخت !. شيخ بعد از اندكى تاءمل برخاست و در حالى كه گوشه عباى خود را در دست گرفته بود به ميان صفوف نمازگزاران داخل شد و گفت : هر كس شيخ را دوست دارد به سائل كمك كند.
مردم كه ناظر اين شكوه و عظمت اين مرد بودند. اطاعت نمودند و گوشه عبا را پُر از پول كردند. پس همه پولها را آورد و به سائل تقديم كرد و به نماز عصر ايستاد.(1)
1- محرمان راز، ص 176.
منبع : کتاب نماز خوبان
[ چهارشنبه 20 مرداد 1395 ] [ 6:32 AM ] [
فروزان ]