لحظه هاى خدائى يك جوان

http://www.axgig.com/images/56940651373765893082.jpg
 

از حضرت امام صادق عليه السّلام نقل است كه روزى حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله در مسجد نماز صبح مى گذارد. پس نظر كردند بسوى جوانى كه او را حارثة بن مالك نام داشت . ديدند كه سرش از كثرت بى خوابى به زير مى آيد و رنگ رويش زرد شده و بدنش نحيف گشته است ...
حضرت از او پرسيدند: به چه حال صبح كردى و چه حال دارى اى حارثه ؟! عرض كرد صبح كردم يا رسول ا... با يقين . حضرت فرمود: بر هر چيزى كه ادعا كنند حقيقتى و علامتى هست ، حقيقت و علامت يقين تو چيست ؟ عرض كرد: حقيقت يقين من يا رسول ا... اين است كه پيوسته مرا محزون و غمگين دارد و شبها مرا بيدار و روزهاى گرم مرا به روزه مى دارد و دل من از دنيا روى گردانيده و آنچه در دنياست مكروه دل من گرديده است و يقين من به مرتبه اى رسيده كه گويا عرش خداوندم را كه براى حساب در محشر نصب كرده اند و خلايق همه محشور شده اند و گويا من در ميان ايشانم و مى بينم اهل بهشت را كه در بهشت تنعّم مى نمايند. و مى بينم اهل جهنم را كه در ميان آتش معذبند. حضرت به اصحاب فرمود: اين بنده ايست كه خدا دل او را به ايمان منوّر گردانيده است . پس فرمود: اى جوان بر اين حال كه دارى ثابت باش . عرض كرد يا رسول ا... دعا كن كه حق تعالى شهادت را روزى من گرداند. حضرت دعا كرد و او در يكى از جنگها به فيض شهادت نائل آمد. (1)

1-  منازل الاخره ، ص 134.

منبع : کتاب نماز خوبان





[ چهارشنبه 20 مرداد 1395  ] [ 6:42 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]