پياز عكه در مكّه
در زمانى كه از جانب معاويه حاكم مكّه بود مردى مقدار زيادى پياز به آورده بود تا بفروشد اما بازار پياز در مكّه كساد بود و كسى از او چيزى نخريد، پياز فروش بيچاره با خود انديشيد كه با اين وضع كسادى بازار چه كنم ؟
سرانجام تصميم گرفت تا به نزد ابو هريره حاكم شهر برود و شرح خال خويش را بگويد چون ابو هريره رسيد گفت :
- اى ابوهريره آيا مى توانى يك ثوابى بكنى ؟
- چه ثوابى ؟
- من يك مسلمان هستم چون شنيده بودم كه در مكّه پياز پيدا نمى شود و ناياب است و مردم اينجا هم به پياز نياز دارند لذا من هر چه مال التجاره داشتم همه را پياز خريدم و به مكّه آوردم اما هم اكنون مى بينم كه كسى سراغ پياز را هم نمى گيرد و كسى از من چيزى نمى خرد و پيازها در حال از بين رفتن است . حالا شما كمك كنيد و اموال يك مسلمانى را از تلف شدن نجات دهيد.
ابو هريره گفت : بسيار خوب روز جمعه آينده موقع نماز جمعه كه فرا رسيد همه پيازها را در يك جاى معينى بگذاريد و آماده فروش باش .
مرد به دستور ابوهريره عمل كرد و تا روز جمعه به انتظار نشست . روز جمعه كه شد هنگامى كه مردم به نماز جمعه حاضر گرديدند، ابو هريره گفت : اى مردم من از حبيب خودم ، رسول خدا(ص ) شنيدم كه فرمود:
هر كه پياز عكه را در مكّه بخورد بهشت بر او واجب مى شود.
چون مردم اين كلام را از ابوهريره شنيدند ازدحام كردند و در ظرف مدت كوتاهى تمام پيازها را خريدند.
شايد آقاى ابوهريره در وجدانش خيلى هم راضى بود كه مثلا من يك مومنى را نجات دادم ، بعد همين افراد به خاطر منافع شخصى خود و بخاطر به دست آوردن جاه و مال چه چيزها كه به اسم دين درست كردند و از اين راه چه ضربه ها كه به دين و مذهب زدند. در حالى كه جزء سيره انبياء و اولياء اين بوده است كه حتى براى حق از باطل استفاده نمى كرده اند.(1)
1- سيره نبوى ، ص 67 و 68
منبع : حكايتها و هدايتها در آثار استاد شهيد آية الله مرتضى مطهرى
محمّد جواد صاحبى