آخر يك مرتبه شد كه تو لبيك بشنوى ؟

http://www.axgig.com/images/57894377632212735658.jpg

مردى بود عابد و هميشه با خداى خويش راز و نياز مى نمود و داد اللّه اللّه داشت .
روزى شيطان بر او ظاهر شد و وى را وسوسه كرد و به او گفت :
اى مرد، اين همه كه تو گفتى ، اللّه ، اللّه ، سحرها از خواب خوش خويش ‍ گذشتى و بلند شدى و با اين سوز و درد هى گفتى :((اللّه ، اللّه ، اللّه )) آخر يك مرتبه شد كه تو لبيك بشنوى ؟ تو اگر در خانه هر كس رفته بودى و اين اندازه ناله كرده بودى ، لااقل يك مرتبه جوابت را داده بودند. اين مرد ديد ظاهرا حرفى است منطقى !
و لذا در او موثر افتاد و از آن به بعد دهانش بسته شد و ديگر اللّه ، اللّه نمى گفت !
در عالم رويا هاتفى به او گفت : تو چرا مناجات خودت را ترك كردى ؟
پاسخ داد: من مى بينم اين همه مناجات كه مى كنم و اين همه درد و سوزى كه دارم يك مرتبه نشد در جواب من لبيك گفته شود.
هاتف گفت : ولى من از طرف خدا مامورم كه جواب تو را بدهم .

گفت همان اللّه تو لبيك ماست
آن نياز و سوز و دردت پيك ماست

يعنى همان درد و سوز و عشق و شوقى كه ما در دل تو قرار داديم اين خودش لبيك ماست !(1)
براى همى مولا على (ع ) در دعاى كميل عرض مى كند:
اللهم اغفر لى الذنوب التى تحبس الدعا.
خدايا آن گناهانى كه سبب مى شود دعا كردن من حبس شود گناهانى كه سبب مى شود درد دعا كردن و درد مناجات نمودن از من گرفته شود، خدايا آن گناهانم را بيامرز.
اين است كه مى گويند براى انسان هم دعا مطلوب است و هم وسيله يعنى براى استجابت نيست ، دعا اگر هم استجابت نشود استجابت شده ، پس ‍ خودش مطلوب است .
(2)

1-  البته اين داستان تمثيلى است كه استاد شهيد از مثنوى نقل مى كند.
2-  انسان كامل ، صص 42 و 43

منبع : حكايتها و هدايتها در آثار استاد شهيد آية الله مرتضى مطهرى
محمّد جواد صاحبى





[ یک شنبه 7 شهریور 1395  ] [ 2:54 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]