از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست؟
گویند: صاحب دلی، برای اقامه نماز به مسجدی رفت . نمازگزاران، همه او را شناختند؛ پس، از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید . پذیرفت .
نماز جماعت تمام شد . چشم ها همه به سوی او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست . بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت: مردم!هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد! کسی برنخاست . گفت: حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد! باز کسی برنخاست . گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما برای رفتن نیز آماده نیستید! (1)
1) برگرفته از: گزیده تذکرة الاولیاء، دکتر محمد استعلامی، ص 147 .
منبع : حکایت پارسایان نویسنده : رضا بابایی
[ چهارشنبه 10 شهریور 1395 ] [ 10:59 AM ] [
فروزان ]