از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست؟

http://www.axgig.com/images/15146427674888990521.jpg

گویند: صاحب دلی، برای اقامه نماز به مسجدی رفت . نمازگزاران، همه او را شناختند؛ پس، از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید . پذیرفت .
نماز جماعت تمام شد . چشم ها همه به سوی او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست . بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت: مردم!هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد! کسی برنخاست . گفت: حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد! باز کسی برنخاست . گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما برای رفتن نیز آماده نیستید! (1)

1) برگرفته از: گزیده تذکرة الاولیاء، دکتر محمد استعلامی، ص 147 .

منبع : حکایت پارسایان  نویسنده : رضا بابایی





[ چهارشنبه 10 شهریور 1395  ] [ 10:59 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]