عشق حقیقی ...

http://www.axgig.com/images/96012822624034003481.jpg

مرحوم شيخ رجبعلي خياط يك شب در زمستان از منزل بيرون آمد، مسجد برود. كنار پيچ كوچه يك نفر در برف‌ها ايستاده و روي شانه‌اش هم برف نشسته بود. نزديك آمد ديد يك جواني است.
گفت: اينجا چه مي‌كني؟
با چشم و صورتش به خانه‌اي اشاره كرد. گفت: معشوق من در اين خانه است. از فراق او طاقت ندارم.
مي‌گويند: شيخ رجبعلي منقلب شد، تا چند وقت ناله مي كرد. كه اين عاشق يك دختري شده، سرما و سختي را متوجه نمي‌شود. گفت: عشق مجازي اينقدر استقامت مي‌آورد، عشق حقيقي چه خواهد كرد!!!

سمت خدا
حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد 93/04/30





[ شنبه 27 شهریور 1395  ] [ 12:00 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]