در گوشهاي به نماز ايستادم
در گوشهاي به نماز ايستادم
يکي از کارمندان وزارت آموزش و پرورش ميگويد:
يک بار که از مأموريتي بر ميگشتم- چون نزديک اذان ظهر بود- به راننده گفتم: به دليل اينکه داريم از نزديکي منزلمان عبور ميکنيم من نهار را به منزل ميروم و بعد از آن به وزارتخانه ميآيم. وقتي وارد کوچه شدم با کمال تعجّب ديدم جمعي در وسطِ کوچه به نماز جماعت ايستادهاند. از ديدن اين صحنه، خيلي متعجّب شده و منتظر ماندم نماز تمام بشود تا راهم را به طرف منزل ادامه بدهم. پس از نماز، وقتي نمازگزاران بلند شدند، بر تعجّبم افزوده شد. چون يک دفعه، نگاهم به نگاه مهربان و صميمي آقاي رجائي که در جلو آن عدّه به نماز ايستاده بود، افتاد. حال و احوالي کرديم و پرسيدم: «آقاي رجائي! جريان چيست؟» پاسخ داد: «هيچي. من از اين کوچه ردّ ميشدم که ديدم دارند اذان ميگويند، بلافاصله در گوشهاي به نماز ايستادم و اينها هم به تدريج به من اقتدا کردند.»
منبع : کتاب چرا نماز اول وقت بخوانم؟
مولف : ابوطالب نصیری