خوش گذشت؛ اما ...

http://www.upsara.com/images/znha_6.jpg

خوش گذشت؛ اما ...

تازه از سفر برگشته بود. هر چه فكر مي‌كرد، زياني در اين سفر نمي‌ديد. هم خوش گذشته بود و هم سود سرشاري از اين سفر تجاري برده بود.

ـ پس چرا امام صادق(ع) به من گفت نرو، زيان مي‌كني؟ سفر از اين سودمندتر؟

كوچه‌هاي مدينه را يك‌يك پشت سر گذاشت تا به درِ خانة امام(ع) رسيد. بر در كوبيد و كسي در را باز كرد. داخل شد و نزد امام(ع) نشست. آنچه در سفر بر او گذشته بود، گفت؛ خصوصا از سودهايي كه نصيبش شده بود. هنگام خداحافظي، گفت:

ـ پيش از سفر، خدمت شما رسيدم و دربارة اين سفر با شما مشورت كردم. مرا از رفتن نهي كرديد و فرموديد: اين مسافرت براي تو زيان دارد. اكنون هر چه مي‌نگرم، زياني نمي‌بينم.

امام(ع) فرمود: آيا به ياد داري كه يكي از منازل راه، چنان خسته بودي كه خوابيدي و تا خورشيد ندميد، بيدار نشدي؟

ـ آري، به ياد دارم. آن روز نماز صبحم قضا شد.

ـ به خدا سوگند كه اگر اين سفر، همة دنيا را هم نصيب تو مي‌كرد، سود آن كمتر از زياني است كه فوت نماز بر تو وارد كرد.[1]

 

[1]. جهاد با نفس، ج ۱، ص ۶۶.

سایت قنوت





[ جمعه 28 آبان 1395  ] [ 6:45 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]