نيم وجبي راه رفتنش را بلد نيست آمده به بچه ي من نماز ياد داده

http://s8.picofile.com/file/8277717926/199.jpg

شهيد محمد نصراللهي در دوران بچگي بسيار بازي گوش بود. خواهرش مي گويد: درِ خانه را زدند، رفتم در را باز کردم ديدم يکي از همسايه ها که زرتشتي بود با ناراحتي پشت در ايستاده و مي گويد:
برو بگو پدرت بيايد دم در، اين چه وضع بچه تربيت کردن است؟!
فهميدم که محمد دسته گل به آب داده است.

🍃 پدر با عجله آمد دم در، همسايه با اوقات تلخي گفت:
آقا يک چيزي به اين بچه تان بگویيد، اين طور که نمي شود!
پدر گفت: اين ها که با هم دوست بودند نمي دانم چرا دعوا کردند.
همسايه زرتشتي حرف پدر را قطع کرد و گفت: دعوا چيه آقا! اين پسر شما بچه ي ما را از راه به در کرده است. صبح بلند شديم ديديم دارد نماز مي خواند همه اش تقصير اين پسر شماست، نيم وجبي راه رفتنش را بلد نيست آمده به بچه ي من نماز ياد داده.

📚 زیر این حرف ها خط بکشید؛ ص ۹۳





[ پنج شنبه 18 آذر 1395  ] [ 3:26 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]