اين جزاي عبادت يك شب نماز توست
اين جزاي عبادت يك شب نماز توست
شبي دزدي به خانه شيخ احمد خضرويه رفت و بسياربگشت هيچ نيافت
شيخ آواز داد: اي جوان دلو برگير و آب از چاه بركش و طهارت كن و به نماز مشغول شو تا روز، چيزي به تو دهم تا محروم نگردي. دزد همچنان كرد.
چون روز شد خواجه صد دينار بياورد و به دزد داد و فرمود: اين جزاي عبادت يك شب نماز توست.
دزد را حالتي پديد آمد و لرزه بر اندامش افتاد و گفت: زر قبول نمي كنم، مرا به راه خدا راهنمايي كن كه دولت لازوال از درگاه لايزال حاصل كنم.
شيخ او را مريد كرد و يكي از اولياي حق شد.
(داستانها و حكايتهاي نماز، ج1،ص96؛ به نقل از هزار ويك نكته در باره نماز، حسين ديلمي، ستاد اقامه نماز، ص۲۵)
[ پنج شنبه 23 دی 1395 ] [ 6:48 AM ] [
فروزان ]