تسلیم نگاه شیدایی!

تسلیم نگاه شیدایی!

http://uupload.ir/files/r0tu_2.jpg

یك ساعتى مانده به اذان صبح، جلسه تمام شد، آمدیم گردان. قبل از جلسه همه رفته بودیم شناسایى. عبدالحسین طرف شیر آب رفت و وضو گرفت. فشار كار، بیشتر روى او بود و احتمالاً از همة ما خسته‌تر؛ اما بعد از اینكه وضو گرفت شروع به خواندن نماز كرد.

ما همه به سنگر رفتیم تا بخوابیم. فكر نمی‌كردیم او حالى براى نماز شب داشته باشد؛ اما او نماز شب را خواند. اذان صبح همه را براى نماز بیدار كرد: بلند شین نمازه. بلند شدیم؛ پلك‌هایمان را به هم مالیدیم؛ چند لحظه طول كشید. صورتش را نگاه كردم؛ مثل همیشه می‌خندید. انگار دیشب هم نماز باحالى خوانده بود. دیگر رویمان نشد که به خوابمان ادامه دهیم!
سعيد عاكف، خاک‌های نرم کوشک







[ سه شنبه 15 فروردین 1396  ] [ 2:24 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]