نماز نخوانيم؟؟؟!!!

http://uupload.ir/files/oy96_2.jpg

نماز نخوانيم

دور هم جمع شده بودند، هر كدام نظری ميدادند و روي آن پافشاري ميكردند.

يكي از ميان جمع بلند شد و گفت به هر حال حرف هاي خوبي ميزند اخلاقش هم مورد پسند اهل مكه قرار گرفته است و همه دوستش دارند من نظرم اين است كه همگي به دين او ايمان بياوريم. بلافاصله مردی با شنیدن این صحبت به شدت عصبانی شد و از جا برخواست، صورتش برافروخته شده بود، کاردش میزدی خونش در نمیآمد، با صدای بلند گفت: پس بت هایمان را چه کنیم؟

با این صحبت، چند نفر هم به نشانه تأیید سری تکان دادند.

پيرمردي قد خميده با صدايي خشدار گفت: من كه نميتوانم بت بزرگ را بشكنم. شخص دیگری گفت: پس رفتار دیروزمان را با محمد و یارانش چه کنیم؟ یادتان نیست با آنها چه کارها که نکردیم؟ چه آزار و اذیتها و چه نسبتهایی که به او ندادیم؟

یعنی از رفتار ما چشم پوشی میکند؟ من که خجالت میکشم نزد او بیایم.

هنوز حرفش تمام نشده بود كه جواني از وسط جمعيت با صدايي بلند گفت: این جور که من شنیدهام، محمد  خیلی اهل عفو و گذشت است، پس نگران گذشته نباشید، بیایید با هم پيش او برويم و ايمان بياوريم براي قوم و قبيلهمان نيز بهتر است چون همه به او متمايل شدهاند.

حرفهای زیادی بینشان رد و بدل شد، کسانی که خیلی مخالف بودند آرام آرام داشتند صحبتهای دیگران را قبول میکردند، تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتند نزد پیامبر بروند.

چند نفري دور پيامبر ص حلقه زده بودند، پيامبر با مهرباني و رویی باز آنها را تحويل گرفت.

نماينده شان لب به سخن گشود و گفت: ما ميخواهيم مسلمان شويم ولي شرط هايي داريم.!

يكي اين كه، بت بزرگمان را به دست خودمان نشكنيم. دوم اين كه تا يك سال مهلت داشته باشيم نماز نخوانيم.

بقيه افراد هم با تكان دادن سر، حرف او را تاييد كردند و از طرفي گمان ميكردند ولي پيامبر ص به خاطر بالارفتن تعداد مسلمانان هم كه شده، شرط هاي آنها را قبول ميكند ولي پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: خیری در دینی که نماز در آن نیست پیدا نمیشود.

به همدیگر نگاهی کردند و رفتند.

کتاب پر پرواز ؛ اصغر آیتی و حسن محمودی ؛ ص 13 به نقل از الأمالي‏ للطوسي ص: 504







[ جمعه 27 مرداد 1396  ] [ 10:26 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]